چرخه باطل
چهارشنبه, ۷ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۲۹ ق.ظ
در چرخهای باطل شب و روزم گرفتار است
روحم چه در بند است، جانم چه بیمار است 
این روزهای پرکسالت طی شود آرام
این روزها اما چه بیحال و چه کشدار است 
میچرخم و میچرخم و میچرخم و میچرخ
کارم فقط گشتن به گرد خود چو پرگار است 
خرد و خمیرم زیر چرخ گاری ایام
این چرخ گردون تا چه حد بر من ستمکار است 
هستم پشیمان از خودم، از زندگی، از عمر
این زندگی بس بیسرانجام و اَسَفبار است 
هر روز در سوداگری مشغولم انگاری
دنیا برای من نه دنیا بلکه بازار است 
راحت بَرَد رَخت خود از این زندگی بیرون
هر کس نبسته دل به دنیا و سبکبار است 
تا راحت از عمرم ببینم بعد از این حالت
دنیا به من یک عمر با عزت بدهکار است
۰۳/۰۹/۰۷