زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

اینجا صفحه ای است برای به اشتراک گذاشتن شعرها و نوشته هایم در زمینه های مختلف فرهنگ و ادبیات، معرفی و نقد کتاب.

بایگانی
نویسندگان

درباره مدرسه

سه شنبه, ۲ مهر ۱۴۰۴، ۰۸:۵۴ ق.ظ

امروز اول مهر ماه است.

روز بازگشایی مدارس.

روزی که صبح‌اش بس شلوغ

و تا حدی نابسامان آغاز می‌شود،

همراه با اضطراب

و کشمکشی نهان و آشکار

و همین طور ادامه پیدا می‌کند

تا نیمروز و حتی شب.

روزی که انگار خاطره‌ی قرن‌ها

روی سر آدم آوار می‌شود

اگر چه باشد که سال‌ها

پا در مدرسه نگذاشته باشد.

مدرسه با ما چه کرده است؟

آیا فقط انبانی از خاطرات است

که خوب یا بد

روح ما را در کشمکش خود فرو می‌بَرد

و بالا و پایین می‌کند

یا محملی بوده است

برای یادگیری علم و دانش و فضیلت

و زندگی و ارتباط اجتماعی و ... .

مسلماً در مدرسه چیزهای زیادی آموخته‌ایم.

چیزهایی که زندگی آینده‌ی ما را شکل داده‌اند

و سرنوشت ما را رقم زده‌اند.

امّا آیا هزینه‌ای که برای این تحصیل پرداخته‌ایم

-از زمان و پول و اعصاب و جوانی و ...-

به چیزی که به دست آورده‌ایم

می‌ارزد؟

جواب کوتاه، صریح و قاطع من این است که:

نه.

نیازی نمی‌بینم که زیاد توضیح دهم.

همه‌ی خوانندگان این متن

تجربه‌هایی شبیه به من داشته‌اند

و نگفته مقصود من را در می‌یابند.

اما نهایتاً این مدرسه بوده است

که شاکله‌ی ذهنی

فکری

روحی 

اعتقادی

و حتی جسمی مرا

شکل داده است.

چیزی که پدر و مادرم توان آن را نداشته‌اند.

شاید هیچ جای دیگری هم نمی‌توانست جای‌گزین آن باشد.

بیشترین خاطره‌ی من از طول زندگی‌ام 

در مدرسه

یا در ارتباط با مدرسه بوده است.

اول مهر یادآور خاطرات تلخ و شیرین است.

روزی که نمی‌خواستیم برسد

و هر سال می‌رسید

و ما را با خود به مدرسه می‌برد

و در کشاکش آن رها می‌کرد.

خوب است بگویم

که من با اصرار خودم

و یک سال زودتر از موعد شناسنامه‌ام

به مدرسه رفته‌ام

که خود داستان جداگانه‌ای دارد.

یعنی مثل آن بعضی‌ها

با گریه و زاری و ناراحتی

مدرسه رفتن را شروع نکرده‌ام.

با این حال در حین تحصیل

مثل بسیاری از دانش‌آموزان

فشارهایی را متحمل شده‌ام

که گاه تحصیل را برای‌ام ناپسندیدنی

و آزاردهنده می‌کرده‌اند.

یادم است با این که

بچه‌ی درس‌خوانی بودم

چه شب‌هایی با استرس و اضطراب امتحان فردا

-که برای آن آمادگی کامل داشتم-

سر بر بالین گذاشته‌ام

و شب تا صبح دندان قروچه کرده‌ام

طوری که صدای ساییده شدن دندان‌های‌ام را

پدر و مادرم می‌شنیده‌اند.

ذهنی که باید در خدمت خلاقیت و تفکر

و یادگیری درس زندگی قرار می‌گرفت

گرفتار ترس و وحشت امتحان‌های بی‌نتیجه

و دردآور شده بود.

و نتیجه؟

چه بگویم؟

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۷/۰۲
محمد جلوانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی