کوی یار
شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۴، ۰۷:۵۹ ق.ظ
ما را ز کوی یار نصیبی جدا فرست
بویی ز یار، همرهِ باد صبا فرست
یک روز بوی یار ز راه خُتَن بیار
یک روز بوی یار ز راه خَتا فرست
این رخ ببین که زرد شد از دوری رُخاش
رحمی بکن بر این رخ زرد و دوا فرست
گر زر به کیسهام نبوَد بددلی مکن
من مفلسم تو لیک برای خدا فرست
چون کِشتی شکستهام و موج روی موج
تا وارهم ز موج بلا ناخدا فرست
در عشق بیخود از خودم ای شاه پُرجلال
یاری به این رعیّت بیدست و پا فرست
دربند حیلههای خلایق نفَس بُرید
رنج و عذاب بر سر قوم دغا فرست
فریاد میزنم چو به درگاه کبریات
خط اجابتی تو برای دعا فرست
ما میهمان ضیف توایم ای کریم، پس
خوانی ز نعمت و کرمت بهر ما فرست
گشتم ز فعل خویش پشیمان، برای من
حالی شبیه حُر به صف کربلا فرست
۰۴/۰۹/۰۲