عزیز

حالم خوش است تا تو کنار منی عزیز
تو شور عشق جا شده در این تنی عزیز 

 

یک روح و یک بدن شده‌ایم آن چنان که تو
با من به یک شلیته و پیراهنی عزیز 

 

حالم خوش است و نام تو را داد می‌زنم
مست تو می‌شوم چو تو در گفتنی عزیز 

 

آن‌قدر نامت از در و دیوار می‌رسد
چون ابر رحمتی که به باریدنی عزیز 

 

ورد و دعا به گوش منی صبح و ظهر و شب
مثل اذان ز ماذنه سرمی‌زنی عزیز 

 

دل بسته‌ام به تو که تو ای مهربان‌ترین
آزاده‌ای و لایق دل بستنی عزیز 

 

مانند آب نرم و زلالی ولی دریغ
دارای قلب محکمی از آهنی عزیز 

 

خود را نموده‌ام سپر هر بلای تو
آرام باش گر چه تو روئین‌تنی عزیز 

 

من دل به تو نداده‌ دلم خود به دست توست
زیرا تو خود الاهه‌ی دل بردنی عزیز 

 

تو آن فرشته‌ای که پریدی در آسمان
تو برتر از تمایز مرد و زنی عزیز