طی گردد

زندگی باید با خوش‌نظری طی گردد
گاه با شوخی و با شور و شری طی گردد 

 

بین مردم همه جا عشق و صفا موج زند
نه که با فتنه و با حیله‌گری طی گردد 

 

شاهد فتح در آغوش بود، کار به کام
جنگ و دعوا نشود، خیره‌سری طی گردد 

 

چشم‌ها پر شود از خنده و شادی و امید
نه که با گریه و با چشم تری طی گردد 

 

چشم در چشم جهان دوخته‌ام بلکه مگر
ساعتی آید و با خوش‌خبری طی گردد 

 

مانده‌ام ساکن غفلت‌کده‌ای که همه با
کلَک و مکر و فن و حیله‌گری طی گردد 

 

طالبِ اوج و زمین‌گیرم چون زندگیِ
شاهبازی که به بی‌بال و پری طی گردد 

 

اعتباری به جهان نیست خودم می‌دانم
باید این عمر به نامعتبری طی گردد 

 

چه شده کار به اینجا برسد روز و شبم
بی‌سرانجام، پیِ در به دری طی گردد 

 

قیمت عمر گران است ولی با این حال
چه خریدار شوی یا نخری طی گردد 

 

به بطالت گذراندم همه ایام که عمر
بهتر آن است که در بی‌خبری طی گردد