ادامه دارد
سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۴۲ ق.ظ
آمد
خودش آمد
نمیخواستم بنویسم
اما نوشته شد
نه ناخودآگاه
که بیخودآگاه
من نبودم که نوشت
یعنی من بودم
اما انگار کس دیگری مینوشت
آن قدر نوشت و نوشت تا یک کتاب شد
یک کتاب بزرگ
یک کتاب قدّ شاهنامه
باور کن به همین بزرگی
همهاش حرفهای من
یک رمان از زندگی من
از زندگی و خاطرات من
باور کن
بهترین رمان دنیاست
نظیر ندارد
هیچکس دیگر نمیتواند چنین کتابی بنویسد
نه این که شرح حال یا خاطرات باشد
نه
اصلاً خود زندگی است
نه این که چون من نوشتهام بهترین کتاب دنیاست
گفتم که من ننوشتم
یعنی من ...
اصلاً ولاش کن
چه کار داری که چه کسی نوشته
تو بخوان
حتماً خوشت خواهد آمد
۰۴/۰۷/۱۶