آخرین لحظهها
شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۴، ۰۸:۰۳ ق.ظ
آخرین لحظههای این محفل
آخرین روزهای این خانه
آخرین یادمان شور و سرور
بین این مستهای دیوانه
تا که یادم میآید این طور است
تا که یادم میآید این سان بود
خانهای بود پر ز شادی و شور
خانه اکنون ولی شده نابود
من نشسته ولی کمی نگران
من همان مرد روز سختیها
من کمی خواب و گیج و منگ هنوز
از غم خودکشی تختیها
خانه یک هال و یک پذیرایی
با اتاق و در و تراس، چه حیف
خانه دیوار داشت چون ترَک برداشت
خانه ویران شد از اساس، چه حیف
توی کوچه من و هوایی سرد
در خیابان به فکر ولگردی
هی به این فکر میکنم شب و روز
خانهای نیست تا که برگردی
۰۴/۰۹/۰۲