گیج
پشت رایانه گیج و مبهوتم
در دلم گاه میکنم خنده
گاه مشتاق و سرخوشم، گاهی
نادم و سر به زیر و شرمنده
کار من پشت میز بودن، آه
کارمندم، صبور و پرطاقت
آب باریکهای است روزیِ من
شکر حق میکنم از این بابت
پشت رایانه گیج و مبهوتم
در دلم گاه میکنم خنده
گاه مشتاق و سرخوشم، گاهی
نادم و سر به زیر و شرمنده
کار من پشت میز بودن، آه
کارمندم، صبور و پرطاقت
آب باریکهای است روزیِ من
شکر حق میکنم از این بابت
شاعر عبور کرد ز شط خیال خود
باز این دل شکسته نموده وبال خود
او را رها کنید که حالش به جا شود
او را رها کنید بماند به حال خود
بند بگشا ز زبانم علی ای شیر خدا
تا بیارم به زبان وصف تو و مدح تو را
تو امامیّ و امامان همه از نسل تواَند
تو امیری و ولیّ، راهنما و مولا
دلم پر از طراوت و لبم پر از ترانهها
بهار آمد و برون زد از دلم جوانهها
در این هوا که بلبلان دوباره مستِ خواندنند
دوباره کار من شده مرور عاشقانهها
از کوچهسار عشق گریزم به سوی تو
پر شور کرده کوچه دل های و هوی تو
سر را بلند کردهام از بام تا که نور
ریزد درون خانهی قلبم ز روی تو
در حریم حرم امن خدا میچرخم
ذکر میگویم و با یاد خدا سرمستم
باغ دل را که پر از نور خدا بود ولی
در به روی همه جز آل محمد بستم
در جهانی پُر از چرندیّات
محو اخبار گیسویت هستم
شعر میگویم از لبت، مستِ
نظم چشمان جادویت هستم
نظم دنیا رها نموده به آن
همترازیّ ابرویت هستم
درخت چشم به راه است باغبان آید
و گاو منتظر است آن طویلهبان آید
زنان حامله مشتاق آن که بچهیشان
قدم برون نهد و داخل جهان آید
من و داستان این غم که سر دراز دارد
دل من به سوگواری ز غمت نیاز دارد
به سراغت آیم اما دل دردمندم ای گل
ز شمیم دلنواز گلت احتراز دارد
به چشمبندی عقل از غمت خلاص شدم
رها شدم ز تو، از ماتمت خلاص شدم
جهان من دگر و روزگار من دیگرگون
در این جهان دگر از عالمت خلاص شدم