اقتدا به بلاهت 3
پیروان باب و بهاء از چه کسی پیروی می کنند؟ (بخش سوم: مناظره)
بنا به روایت تنکابنی با «طلوع باب ضلالت مآب طغیان ایاب و شورش عوام کالانعام، از جانب سنی الجوانب محمد شاه او را در قریه چهریق محبوس ساختند. و از نوشته جات او، رساله ها و خطبه ها در دست مردم افتاده بود. برخی آن را تالی قرآن مجید و بعضی ناسخ قرآن حمید می شمردند. و گروهی از معتقدینش او را نایب امام و فرقه ای او را امام غایب و بعضی رسول خاتم می خواندند.
لهذا بر حسب امر همایون اعلا، او را به مجلس خاص حضرت ولیعهد [1]دولت ابد مهد آوردند. علمای اعلام و فقهای اسلام حاضر شده، به ملاقات و مقالات پرداختند. ملامحمد که به مذهب شیخ احمد احسائی بود، و حاجی مرتضی قلی مرندی، ملقب به علم الهدی و حاجی میرزا علی اصغر شیخ الاسلام و حاجی ملامحمود نظام العلما، با سید کمال احترام به ظهور آورده و در هنگام جلوس حضور حضرت شاهزاده اعظم، او را بر خود مقدم نشانیدند و ولیعهد نیز به او توجه و التفات نمود.
پس از زمانی، حاجی ملا محمود ، از باب سؤال کرد که: حکم پادشاه آن که شما دعوای خود را در حضور علماء اسلام بیان نمائید تا تصدیق و تکذیب آن محقق گردد، اگر چه من از اهل علم نیستم و مقام ملازمت دارم و خالی از غرضم، تصدیق من خالی از وقعی نخواهد بود و مرا از شما سه سؤال است. اول آن کتبی که بر سیاق قرآن و صحیفه و مناجات، در اطراف و اکناف ابراز و منتشرشده، از شماست و شما تألیف کردهاید . یا به شما بسته اند؟ سید باب در جواب گفت که: از خدا است. حاجی ملا محمود گفت که: من چندان سواد ندارم، اگر از شما است بگوئید آری و الا فلا؟ سید باب گفت: از من است. نظام العلماء گفت: معنی کلام شما که گفتید که از خدا است، این است که زبان شما مثل شجره ی طور است. بیت:
روا باشد انا الحق از درختی چرا نبود روا از نیکبختی
این همه آوازها از شه بود گر چه از حلقوم عبدالله بود
سید باب گفت: رحمت به شما. نظام العلماء گفت که: شما را باب میگویند.این اسم را که به شماگذاشته و کجا گذاشته اند؟ و معنی باب چیست و شما به این اسم راضی هستید یا نیستید؟ باب گفت که: این اسم را خدا به من داده است. نظام العلماء گفت: در کجا؟: در خانه کعبه یا بیت المقدس یا بیت المعمور؟ سید باب گفت: هر جا هست، اسم خدائی است. نظام العلماء : البته در این صورت، راضی هم هستید به اسم خدا. معنی باب چیست؟ باب گفت: «أنا مدینة العلم و علی بابها» نظام العلماء گفت: شما باب مدینه علم هستید؟ باب گفت: بلی. نظام العلماء گفت: حمد خدا را که من چهل سال است قدم میزنم که به خدمت یکی از ابواب برسم، مقدور نمی شود؛ حال- الحمد لله در ولایت خودم به سر بالین من آمد. اگر چنین شد و معلوم من گردید که شما بابید، منصب کفشداری را به من دهید.سید باب گفت: گویا شما حاج ملا محمود باشید؟ نظام العلماء گفت: بلی. سید باب گفت: شأن شما اجل است باید منصب بزرگی به شما داد، نظام العلماء گفت: من همین منصب را میخواهم مرا کافی است. شاهزاده ولیعهد فرمود: ما هم این مسند را به شما که بابید، وامی گذاریم و تسلیم مینمائیم.
نظام العلماء گفت: به قول پیغمبر یا حکیم دیگر که فرموده است: «العلم علمان علم الابدان و علم الادیان» و علم ابدان را مقدم داشته. در علم ابدان عرض میکنم که در معده چه کیفیتی حاصل میشود که شخص تخمه میشود بعضی به معالجه رفع میگردد و برخی منجر به سوء هضم و غثیان میشود، یا به مراق منتهی میشود؟ باب گفت که:من علم طب نخوانده ام. ولیعهد فرمود: در صورتی که شما باب علوم می باشید، میگوئید علم طب نخوانده ام؟ این دو سخن با هم منافات دارد. نظام العلماء عرض کرد که: این عیبی ندارد این علم بیطره است داخل علوم نیست لهذا با بابیت منافات ندارد. پس روی به باب کرده و گفت که علم ادیان، علم اصول است و اصول و فروع مبدأ دارد و معاد، بگوئیدآیا سمع و بصر و علم و قدرت، عین ذات هستند یا غیر ذات؟ باب گفت : عین ذات هستند. نظام العلماء گفت: پس خدا متعدد شد و مرکب. ذات با علم، دو چیزند مثل سرکه و دوشاب عین یکدیگر شده اند؛ پس خدا مرکب است از ذات و علم یا از ذات و قدرت و هکذا.علاوه بر این ذات لا ضد له است، علم که عین ذات است، ضد دارد که به جهل باشد. علاوه بر این دو مفسده، خدا عالم است پیغمبر هم عالم است و من هم عالمم. در علم شریک شدیم؛ ما به الامتیاز داریم؛ علم خدا از خودش می باشد و علم ما از او، پس خدا مرکب شد از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک. و حال آنکه خدا مرکب نیست. سید باب گفت که: من حکمت نخوانده ام. شاهزاده تبسم فرموده.
نظام العلماء به باب گفت که: علم فروع، مستنبط از کتاب و سنت است و فهم سنت و کتاب، موقوف بر علوم بسیار است؛ مثل صرف و نحو و معانی و بیان و منطق، شما که بابید قال را صرف کنید. باب : کدام قال؟ نظام العلماء جواب گفت: « قال یقول قولا» پس خود به مانند اطفال نوآموز دبستان صرف کرده، گفت: قال قالا قالوا قالت قالتا قلن.و رو به باب کرده و گفت که: باقی را شما صرف کنید. باب گفت که: در طفولیت خوانده بودم، حال فراموش شده است. باز گفت قال را اعلال کنید. باب گفت که: گفتم فراموش شده. نظام العلماء گفت: «هو الذی یریکم البرق خوفا و طمعا» خوفا و طمعا برحسب ترکیب چه چیز است؟ باب گفت: در نظرم نیست.
نظام العلماء معنی این حدیث را از او پرسید: «لعن الله العیون فانها ظلمت العین الواحده.» سید گفت: نمیدانم. باز گفت: مأمون خلیفه از حضرت رضا علیه السلام پرسید که: « ما الدلیل علی خلافه جدک علی بن ابیطالب (ع)؟» قال الرضا- علیه السلام- آیة انفسنا. قال: لولا نسائنا. قال: لولا ابنائنا.» وجه استدلال رضا -علیه السلام- چیست؟ و وجه رد مأمون چیست؟ و کیفیت رد رضا (ع) چیست؟سید متحیر مان پرسید که: حدیث است؟ نظام العلماء گفت: بلی و اقامه عدلین کردو گفت: اگر دعوی بر میت بود، قسم استظهاری نیز ذکر می کردم.
نظام العلما گفت که: شأن نزول «انا اعطیناک الکوثر» معلوم است که حضرت رسول –صلی الله علیه و آله- می گذشت، عاص گفت که: این مرد ابتر است، عن قریب میمیرد و اولادی از او نمیماند. حضرت نبوی (ص) غمگین شد. از برای تسلیه آن حضرت این سوره نازل گشت. حال بگوئید که این چه تسلیه است؟ سید گفت که: واقعا شأن نزول این سوره این است؟ نظام العلماء گفت: آری و اقامه شهود نمود. سید مهلتی خواست. نظام العلما از سر این سخن در گذشت و از در دیگر درآمد. و گفت که: ما در ایام شباب و جوانی به اقتضای سن مطایبه میکردیم و این عبارت علامه را میگفتیم. حال می خواهم شما معنی آن را بگوئید که « اذا دخل الرجل علی الخنثی و الخنثی علی الانثی وجب الغسل علی الخنثی دون الرجل و الانثی» و چرا باید چنین باشد؟ سید باب، تأملی کرده، پرسید که این عبارت از علامه است؟ حضار گفتند: بلی. نظام العلماء گفت: از علامه نباشد از من باشد. معنی آن را بیان نمائید، آخر باب علم هستید. سید جواب داد که: چیزی به خاطرم نمیرسد.
نظام العلماء گفت که: یکی از معجزات پیغمبر ما قرآن است و اعجاز آن با فصاحت و بلاغت. تعریف فصاحت و بلاغت چیست؟ و نسبت میان آنها تباین است یا تساوی و یا عموم و خصوص مطلق یا من وجه؟ سید فکر بسیار کرده، جواب داد که: در نظرم نیست. حضار متغیر شده، نظام العلماء گفت: اگر مابین دو و سه شک کنید ، چه خواهید کرد؟ گفت: بنا را بر دو بگذارد. ملامحمد مامقانی گفت که: ای بیدین، شکیات نماز را نمیدانی و دعوی بابیت مینمایی؟ باب گفت: بنا را بر سه می گذارم. ملامحمد گفت: معلوم است وقتی که دو نشد، باید سه را گفت. نظام العلما گفت: سه هم غلط است، چرا نپرسید بلکه شک در نماز صبح یا مغرب کرده ام، آیا بعد از رکوع است یا قبل از رکوع و یا بعد از اکمال سجدتین. ملا محمد مامقانی گفت: شما شکر بکنید که اگر می گفت بنا را بر دو می گذاریم، زیرا که شغل ذمه یقینی ، برائت ذمه یقینی می خواهد، آن وقت چه می کردید؟
پس ملا محمد گفت که: تو نوشته ای «اول من آمن بی نور محمد و علی» این عبارت از شماست یا نه؟ گفت: بلی از من است. ملا محمد گفت: که تو آن وقت متبوع و آنها تابع و تو افضل از آنها خواهی بود. پس حاج مرتضل فلی از باب پرسید که: خداوند عالم می فرماید:«و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول» و شما در قرآن ثلثه گفته اید چرا و از کجا؟ سید جواب داد که: ثلث نصف خمس است؛ چه تفاوت دارد. علمای مجلس بخندیدند. پس ملا مرتضی قلی پرسید که: کسور تسعه چند است؟ سید حیران بماند. نظام العلماء به قاعده نظام طفره را جائز دانسته، از مثنوی بیتی برخواند و اظهار مشرب ذوق کرد و گفته:
چند از این الفاظ و اضمار و مجاز سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
من در بند لفظ نیستم. کرامتی مطابق ادعای خود بر من بنمای تا مرید شوم و به سبب ارادت من، جمعی قدم در دایره ارادت شما خواهند گذاشت؛ زیرا که به علم معروفم و عالم، هرگز تابع جاهل نخواهد شد. سید گفت:چه کرامت میخواهی؟ نظام العلماء جواب داد: اعلیحضرت سلطان اسلام، محمد شاه مریض است، او را صحتی ده. حضرت شاهزاده گفت: چرا دور رفتی؟ اکنون تو حاضری؛ در وجودت تصرفی کند و تو را جوان سازد که همیشه در رکاب ما باشی. ما نیز بعد از ظهور این کرامت، این مسند را به او خواهیم واگذاشت. سید گفت: در قوه ندارم. ملا محمد مامقانی گفت که: پس بی جهت عزت نمیشود در عالم لفظ، گنگ و در عالم معنی، لنگ؛ پس چه هنر داری؟ سید جواب داد که: من کلام فصیح می گویم: «الحمد لله الذی خلق السموات بالفتح.» شاهزاده تبسمی فرمود، بخندید و فرمود:
و ما بتا و الف قد جمعا یکسر فی النصب و فی الجر معا
سید گفت: که اسم من علیمحمد است با رب وفق دارد . نظام العلماء جواب داد: هر علیمحمد و محمدعلی با رب وفق دارند. آن وقت باید شما ادعای ربوبیت بکنید، نه دعوی بابیت. باب گفت: :من آن کسم که هزار سال است که انتظار مرا میکشید.حاجی ملا محمد گفت: یعنی شما مهدی صاحب الامرید؟ باب گفت: بلی. نظام العلماء گفت: نام مبارک او، محمد بن الحسن اسم مادر او نرجس یا صیقل یا سوسن و نام تو، علیمحمد و نام پدر و مادرت چیز دیگر است. زادگاه آن حضرت، در سامره است و مسقط الرأس تو در شیراز است. سن مبارک او بیش از هزار سال است و عمر شما، قریب به چهل، کمال مخالفت در میان است.وانگهی من شما را نفرستادم. باب گفت: شما دعوی خدائی میکنید؟ نظام العلماء : چنان امامی را چنین خدائی باید. باب گفت که: من: من یک روز، دو هزار بیت کتابت می کنم. که میتواند چنین کند؟ نظام العلماء گفت که: من در زمان توقف در عتبات عالیات، کاتبی داشتم که به روزی دو هزار بیت کتابت می کرد، آخرالامر کور شد. شما هم این عمل را ترک نمائید، و الا کور خواهید شد. » [2]
عاقبت کار باب و اعمال مفتضحانه اش و در نهایت توبه نامه نوشتن او و توبه شکستن هایش که آخرالامر به اعدام او به تدبیر امیر کبیر منجر شد در سطور تواریخ معتبر مسطور است [3]که علاقمندان می توانند مراجعه کنند. نتیجه چنین افکاری، مسلما رفتاری بسیار اسف انگیز خواهد بود. [4]بحث اینجاست که چگونه مردمی در این دنیا وجود دارند که حاضرند چنین شخصی را مقتدا و پیشوا و اسوه خود در زندگی دنیا و راهنمای آخرت خود قرار دهند؟ فتأمّل.
[1] - ناصر الدین میرزا (ناصرالدین شاه بعدی) که جلسه در حضور وی برگزار شد و همین به اهمیت و توجه ویژه به چنین جلسه ای اشاره دارد.
[3] - از جمله مراجعه کنید به مقاله آقای احسان الله شکراللهی طالقانی با عنوان (بازشناسی و بازخوانی اسناد و نسخه های توبه نامه سید علی محمد باب) به نشانی زیر:
http://www.sedayeshia.com/showdata.aspx?dataid=515
[4] - چهت اطلاع از نوع سلوک و رفتار سردمداران و عوام بابی و بهائی مراجعه کنید به: خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بهئی گری و بابی گری، به کوشش و مقدمه سید هادی خسرو شاهی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تهران، 1388.