مرثیهای برای شهرم
صبح سوار ماشینم شدم تا سر کار بیایم
شجریان داشت میخواند
بیداد با نوای ساز استاد بیگجهخانی
این آلبوم را بسیار دوست دارم
صبح سوار ماشینم شدم تا سر کار بیایم
شجریان داشت میخواند
بیداد با نوای ساز استاد بیگجهخانی
این آلبوم را بسیار دوست دارم
(نگاهی به فیلم مستند مرثیه گمشده ساخته خسرو سینایی)
روزی روزگاری جنگی در گرفت. جنگی عالمگیر که انسان های بی پناه زیادی در آتش آن سوختند و از خان و مان خویش آواره شدند. هیتلر و استالین با هم توافق می کنند به لهستان حمله کنند و این کشور را بین خود تقسیم کنند. این شروع جنگ جهانی دوم است. سپتامبر 1939.
نگاهی به خاطرات امیرقلی امینی (بخش سوم: متن خاطرات)
گفتم: روزنامه اخگر یک نفر مدیر داخلی داشت که به استثنای سال اول که در عمل او دقت و رسیدگی میکردم چهارده سال دیگرش را با وجود اصرار او حاضر نشدم یک دفعه به حسابش رسیدگی بکنم. از خاندان محترمی است و بسیار شریف به نام ابوالحسن نواب[1]. دوم حاج ابوالحسن خان بزرگزاد است که خود عمری در شهرداری کار کرده و حالیه بازنشست شده و در صحت عملش همین دلیل بس که هرچه از مال پدری داشت فروخت و صرف زندگی خود کرد و دیناری دست حرام در مال شهرداری نبرد. سومی یک نفر جوانی (مهندس محمود خویی) است که میتوانم عرض کنم زیردست خودم تربیت شده[2] اتفاقاً مهندس ساختمان است و حالیه در کارخانه صنایع پشم کار میکند و وجود عاطلی گردیده و چون تازه وارد کار شده علاوه بر آنکه شخصاً جوان شریف است هنوز هم راه دزدی و رشوهخواری را یاد نگرفته و به همین جهت صددرصد مورد اطمینان است.
نگاهی به خاطرات امیرقلی امینی (بخش دوم: متن خاطرات)
در سراسر خیابانهای متعدد شهر اصفهان تنها خیابانهای کوتاه سپه و استانداری (صور اسرافیل) (که آن موقع[1] امتداد آن از اول کوی کنونی پست و تلگراف و دفتر دانشگاه [اصفهان] تا خیابان کمال اسمعیل هنوز خراب نشده و جزء قسمت سابق خود در نیامده بود) و خیابان چهارباغ [عباسی] از میدان 24 اسفند[2] تا بازارچه حاج محمدعلی و کوی کنسولگری روس و خیابان شاه[3] که در زمان مرحوم صور اسرافیل[4] آسفالت شده بود کلیه خیابانها دیگر شهر خاکی بودند و شهرداری موظف بود همه روز تمامی آنها را به علاوه تمامی کوچهها آبپاشی بکند و با آن که یک دستگاه ماشین آبپاشی هم داشت حریف این کار نمیشد و غالباً روزی یکبار کوچهها و دوبار خیابانها بیشتر آبپاشی نمیشدند و مخصوصاً در فصلهای بهار و تابستان و پاییز تا وقتی که بارندگی نمیشد بر روی تمامی شهر یک پرده از گرد و غبار به مانند ابر پوشیده شده و راه تنفس را بر مردمان تنگ میساخت.
نگاهی به خاطرات امیرقلی امینی (بخش اول: دغدغه ها)
داستان تحولات عمرانی یک شهر و گام هائی که مسئولان شهری برای ایجاد چهره ای جدید و تازه در جهت سازندگی آن شهر بر می دارند، عموما در سینه ها پنهان می ماند، به نگارش در نمی آیند و به ندرت به نسل های بعدی منتقل می شود که از دلایل عمده آن می توان به موارد زیر اشاره کرد:
برگی از تاریخ اجتماعی هنرمندان این سرزمین (1)
در این ایام (حدود سال 1310 ه.ش.) که من در طهران تحصیل می کردم، از رادیو خبری نبودکه خوش آوازان خود را به وسیله آن معرفی کند ولی مرسوم این که هر کس را آوازی خوش و صوتی دلکش بود در شب های احیاء (شب 19-21-23 رمضان) به مدرسه سپهسالار (تهران) می آمد و در مهتابی های بالای حجرات مناجات می نمود و هر شب قریب ده-پانزده نفر آوازه خوان عملا مسابقه آوازه خوانی می دادند و خود را به اهالی پایتخت و به یکدیگر می شناساندند. تشخیص بهترین آوازه خوان بسته به افکار عمومی مردم با ذوق بود.