زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

اینجا صفحه ای است برای به اشتراک گذاشتن شعرها و نوشته هایم در زمینه های مختلف فرهنگ و ادبیات، معرفی و نقد کتاب.

آخرین مطالب
نویسندگان

تاج چگونه تاج شد؟

دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۳ ب.ظ

برگی از تاریخ اجتماعی هنرمندان این سرزمین (1)

در این ایام (حدود سال 1310 ه.ش.) که من در طهران تحصیل می کردم، از رادیو خبری نبودکه خوش آوازان خود را به وسیله آن معرفی کند ولی مرسوم این که هر کس را آوازی خوش و صوتی دلکش بود در شب های احیاء (شب 19-21-23 رمضان) به مدرسه سپهسالار (تهران) می آمد و در مهتابی های بالای حجرات مناجات می نمود و هر شب قریب ده-پانزده نفر آوازه خوان عملا مسابقه آوازه خوانی می دادند و خود را به اهالی پایتخت و به یکدیگر می شناساندند. تشخیص بهترین آوازه خوان بسته به افکار عمومی مردم با ذوق بود.

روز 18 رمضان، جلال تاج آوازه خوان و هنرمند اصفهانی که آن زمان هنوز شناخته و معروف نشده بود به منزل ما (در تهران) آمد و اظهار داشت که امشب را در مدرسه سپهسالار مناجات خواهد کرد و از ما دعوت نمود در آنجا حاضر شویم. ضمنا نیز تقاضا داشت که دوستان دیگر خود را نیز همراه ببریم. همین کار را هم کردیم. سه ساعت به اذان صبح مانده، در مدرسه سپهسالار رفتیم. جمعیت زیادی بود و من تا آن شب این رسم را نمی دانستم و گمان می کردم فقط تاج مناجات خواهد کرد ولی دیدم در هر مهتابی دو سه نفر آوازه خوان هستند و هر یک نیز جماعتی به طرفداری همراه خود آورده یک نفر در گوشه ای می خواند. دیگری در گوشه دیگر. بالاخره تاج که تا آن تاریخ در تهران شناخته نشده بود شروع کرد به مناجات نمودن.

تاج را صدایی رسا بود که خود او می گفت نُه دانگ است. یعنی از تمام صداهای دیگران بلندتر و رساتر بود. ضمن مناجات کردن زد زیر صدای به اصطلاح نُه دانگ خودش و شروع کرد به چهچه زدن که تمام مدرسه سپهسالار را آناً سکوت فرا گرفت و سایر آوازه خوانان و مناجات کنندگان یک باره ساکت شدند.

تاج در آن شب سه بار آواز نُه دانگ خود را با چهچهه های کذایی به رخ همکاران و رقیبان خود کشید و خود را عملاً در تهران معرفی کرد. شب دیگر یعنی شب 21 رمضان دیگر تاج اصفهانی شناخته شده بود و طرفداران زیادی داشت به طوری که تقریبا نصف جمعیت به طرف مهتابی که او در آنجا مناجات می کرد، اجتماع کرده بودند. در شب 23 رمضان طرفداران تاج بسیار بودند ولی ضمنا مخالفان هم پیدا کرده بود که در شب سوم مزاحمت کردند و با صداهای ناهنجارکه می کردند عملا مانع مناجات کردن او شدند ولی تاج در شب های 19 و 21 کار خود را انجام داده و خود را عملاً در تهران معرفی کرده و شناسانده بود و مخالفت حسودان دیگر تأثیری نداشت.

داستان هایی از پنجاه سال، به قلم سید معزالدین مهدوی، چاپ اول، وحید، تهران، 1348. صفحه 84.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی