زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

اینجا صفحه ای است برای به اشتراک گذاشتن شعرها و نوشته هایم در زمینه های مختلف فرهنگ و ادبیات، معرفی و نقد کتاب.

نویسندگان

۱۲ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

رساله کشف جنایت میرزا عبدالغفار

سه شنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۲۱ ق.ظ

بعضی چیزها مثل لباس و پوشاک تابع مُد هستند. هر از گاهی شکلی از آنها مد می‌شود و پس از مدتی جای خود را به مد بعدی می‌دهد. در عالم ادبیات هم این اتفاق می‌افتد. مثلاً در کشور ما زمانی نویسندگان، رمان‌های تاریخی به تقلید از الکساندر دوما می‌نوشتند. زمانی دیگر داستان‌های سریالی و آرسن لوپنی مد شده بود. در مقطعی ادبیات مارکسیستی و دنیای ماکسیم گورکی بر ادبیات ما اثر گذاشته بود. الآن هم به نظر می‌رسد چندی است بورخس‌گرایی و حتی بورخس‌بازی ذهن بعضی داستان‌نویسان ما را به خود مشغول کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۱ ، ۰۸:۲۱
محمد جلوانی

dialogue

چهارشنبه, ۱ دی ۱۴۰۰، ۰۱:۵۵ ب.ظ
  • تو خودت از همه اونایی که در موردشون حرف می‌زنی دیوونه‌تری.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۰۰ ، ۱۳:۵۵
محمد جلوانی

روزنه روشن 1

شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۵۷ ب.ظ

همه مردم روستا می‌گفتند: «دیوونه‌اس.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۰۰ ، ۱۳:۵۷
محمد جلوانی

آقای موش

دوشنبه, ۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۵۴ ب.ظ

این خصلت از بچگی توی خونش بود. دوست داشت هر چیزی را از هر جا که می‌تواند، به دست آورَد و برای خودش گوشه‌ای پنهان کند. چیزهایی که شاید برای کسان دیگر حتی جلب توجه نمی‌کرد، برای او ارزشمند بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۰۰ ، ۱۳:۵۴
محمد جلوانی

آقای اسب

شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۹ ق.ظ

لقب آقای اسب را خودم به او داده بودم. هیچکس دیگری از او با این لقب یاد نمی کرد و اورا با این لقب نمی شناخت. همه از او با احترام یاد می‌کردند. حالا یا از روی احترام واقعی یا ترس. او یک آدم معمولی نبود. او برای همه جناب آقای ... بود. چرا که همیشه رییس بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۰۰ ، ۰۸:۰۹
محمد جلوانی

آقای شیر

دوشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۰، ۱۲:۴۷ ب.ظ

شاید آقای شیر اسم خیلی مناسبی برایش نبود اما دیگر چه کار می‌شد کرد؟ همکارها این اسم را رویش گذاشته بودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۰ ، ۱۲:۴۷
محمد جلوانی

آقای سنجاب

شنبه, ۸ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۵۱ ق.ظ

هر روز صبح اول وقت آماده می‌شد که سر کارش برود. آدم مرتب و منظمی بود. ریزه میزه، کم‌حرف و کم‌خوراک.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۰۰ ، ۰۹:۵۱
محمد جلوانی

کلکسیونر

يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۵ ق.ظ

(بر اساس داستانی از کارل چاپک)

یک فرش زمینه سفید اناطولی قرن هفدهمی که رویش نقش پرنده و جن وپری داشت. بعضی جاهایش رفته بود اما باور کردنی نبود. من به شما قول می دهم که یکی از کمیاب ترین فرش های دنیا بود. یک و نیم در دو، با رنگ آمیزی عجیب، زمینه سفید با نقش های آبی آسمانی و آلبالویی. صورتم را به طرف پنجره بر گرداندم تا آقای قراچه داغی حالت مرا نبیند.کم کم با لکنت زبان به او گفتم: «حضرت آقا! می شه بپرسم اون قالیچه قشنگ کار کجاست؟» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۵
محمد جلوانی

ارزش احساسات

شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۹ ق.ظ

(داستانک طنز)

گل حسن یوسف، شمعدانی، شب بو، آفتابگردان. می گویم: «آخه کی توی گلدون آفتابگردون می کاره و توی پاسیو می گذاره؟»  می گویم: «آفتابگردان قد می کشد، می شود اندازه یک چنار.» ریز می خندد: «خوب، بهتر. تا حالا کی رو  دیدی توی پاسیو اش چنار داشته باشه و دور تا دورش هم کاکتوس های کوچولو؟ یه پیره زن هم هر روز به همه آنها آب بده» باز هم ریز می خندد. می گویم: «به من نگید پیره زن.» ناخن هایش را لاک می زند: «به دل نگیر. خوب، پیره زنی دیگه.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۹
محمد جلوانی

یک چشم بینا

شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۰ ق.ظ

(داستان)

با نوک انگشت ته سیگارهای توی جا سیگاری را تک تک شمرد. بیست و هفت تا. با اینکه الآن لای انگشتش بود، صبح تا حالا بیست و هشت تا سیگار کشیده بود .سیگار آخری را نصفه کاره توی جا سیگاری له کرد . دود سیگار را با فشار از دوتا لوله دماغ بیرون داد. دست هایش را روی شقیقه هایش گذاشت و بعد لای موهای فلفل نمکیش برد. به زیر سیگاری پر از ته سیگار خیره شده بود .سیگار نصفه له شده، هنوز دود می کرد. تازه ساعت ده صبح بود. چقدر زمان دیر می گذشت. تلویزیون را روشن کرد ولی بلافاصله خاموشش کرد. به طرف حیاط راه افتاد. در اتاق را باز کرد.که یکهو هوای خنک پاییز بدنش را لرزاند. کتش را از جالباسی دم در برداشت و روی دوشش انداخت. دمپایی پوشید. لخ لخ کنان ایوان را طی کرد و به حیاط رفت .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۳۰
محمد جلوانی