لبخند را از روی لبهای جهان برچیدهایم
از بس که رنج و ناامیدی از زمانه دیدهایم
در متن تاریخ جهان گشتیم و این سان کشمکش
در هیچ جایی از تواربخ جهان نشنیدهایم
نقل شده که از جلال مقدم
دربارهی کارهای بیضایی نظر خواستند
گفت:
«بیضایی میخواهد به مردمی که عادت به نیمروی معمولی دارند
نیمروی بلبل بدهد؟»
من صبوحی کردم و شد یار مست
من ز خود بیخود شدم، دلدار مست
خانه شد مست از من و من در خروش
سقف شد مست و در و دیوار مست
بلبل گلزار مینالید زار
زار مینالید از دوری یار
گل به بلبل گفت: این زاری ز چیست؟
در بهار، این حال بیماری ز چیست؟
تا نباشد چوب تر
فرمان نبرد گاو خر
متأسفانه باید گفت این بیت توهینآمیز
سرلوحه و خط فکری بسیاری از آموزگاران ایرانی
در دورههای تدریسشان
برای کلاسداری
در گذشتهای نهچنداندور بوده است.
خستهام از دست احوال جهان بیهدف
میرسد هر لحظه بر لبهام جان بیهدف
من کیام؟ آشفتهای، بیخانمانی، بیدلی
یک کلام و ختم مطلب، یک جوان بیهدف
نمیخواهم بمیرم، دوست دارم زندگانی را
گریزانم ز پیری، دوست میدارم جوانی را
به راه نیکنامان میزنم گام و در این فکرم
ز خوشنامی کنم پیدا دوام جاودانی را
یکی از ژانرهای مورد علاقه من در مطالعه کتابهای خاطرات است.
خاطرات به معنی اعم؛
شامل زندگینامهها
زندگینامههای خودنوشت
خاطرات روزانه
یادداشتها
و حتی سفرنامهها.
ابتدا بگویم من از سینمای شرق دور کلاً
و به ویژه سریالهای کرهای
بیزارم و هیچ علاقهای به دیدنشان ندارم.
اما سریال بازی مرکب
خصوصیاتی دارد
که آن را برای من شاخص و دیدنی کرده است.