پرت شدم
تا پرت شدم دوباره در این صحرا
بیرون رفتم ز موجموج دریا
خشکیده، ترکترک شده، سوختهام
تا باز چه پیش آیدم، واویلا
تا پرت شدم دوباره در این صحرا
بیرون رفتم ز موجموج دریا
خشکیده، ترکترک شده، سوختهام
تا باز چه پیش آیدم، واویلا
مرا تا کجا میبری؟ تا کجاها؟
خدایا، خدایا، خدایا، خدایا
کشی گاه اینجا مرا، گاه آنجا
خدایا، خدایا، خدایا، خدایا
ای دخترم، زیباترین تصویر عمرم
میلاد تو والاترین تقدیر عمرم
باعث شدی حالم شود عالیترین حال
شد هستی تو باعث تغییر عمرم
سال ۸۹ یا ۹۰ در یکی از جلسات شعری
که در مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان داشتیم
از استاد فضل الله شیرانی متخلص به سخا دعوت کردیم
و ایشان هم تشریف آوردند.
ز یاد خالق خود مستِ مستم
به زیبایی خدا را میپرستم
تمام فکر و ذکرم یاد حق شد
نظر از غیر حق همواره بستم
ما را به بارگاه بلندآستان تو
راه است و این نهایت مهر و عنایت است
با حالتی فسرده بیاییم و خوش شویم
ما را تعجب است که این از چه حالت است
آخرین لحظههای این محفل
آخرین روزهای این خانه
آخرین یادمان شور و سرور
بین این مستهای دیوانه
ما را ز کوی یار نصیبی جدا فرست
بویی ز یار، همرهِ باد صبا فرست
یک روز بوی یار ز راه خُتَن بیار
یک روز بوی یار ز راه خَتا فرست
یک بار دیدمت
و هزاران بار
آن روی نکو را تجسّم کردم
و اندیشیدم
که آیا خدا میتواند مخلوقی چنین زیبا داشته باشد
حقّا که در وجود همتا نداری
و عقل و هوش مرا چنان ربودهای
که در کار خالق تشکیک میکنم
آقا نه کلب و نه سگ درگاه خواسته
آقا دلی منوّر و آگاه خواسته
عقل وزین و روح سبک ساخت شیعه را
آقا چنین مقرّب درگاه خواسته