تاریخچه ای از شهرسازی در اصفهان 3
نگاهی به خاطرات امیرقلی امینی (بخش سوم: متن خاطرات)
گفتم: روزنامه اخگر یک نفر مدیر داخلی داشت که به استثنای سال اول که در عمل او دقت و رسیدگی میکردم چهارده سال دیگرش را با وجود اصرار او حاضر نشدم یک دفعه به حسابش رسیدگی بکنم. از خاندان محترمی است و بسیار شریف به نام ابوالحسن نواب[1]. دوم حاج ابوالحسن خان بزرگزاد است که خود عمری در شهرداری کار کرده و حالیه بازنشست شده و در صحت عملش همین دلیل بس که هرچه از مال پدری داشت فروخت و صرف زندگی خود کرد و دیناری دست حرام در مال شهرداری نبرد. سومی یک نفر جوانی (مهندس محمود خویی) است که میتوانم عرض کنم زیردست خودم تربیت شده[2] اتفاقاً مهندس ساختمان است و حالیه در کارخانه صنایع پشم کار میکند و وجود عاطلی گردیده و چون تازه وارد کار شده علاوه بر آنکه شخصاً جوان شریف است هنوز هم راه دزدی و رشوهخواری را یاد نگرفته و به همین جهت صددرصد مورد اطمینان است.