روی اعصاب
شنبه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۲۸ ق.ظ
خاکسترم سوزاندی و بر باد دادی
ای عشق! کی مهلت به یک فریاد دادی؟
جز " را" و "نون" و "جیم" ای استاد! ای عشق!
حرفی دگر آیا به عاشق یاد دادی؟
سرسخت چون کوهم ولی از تیشهها خُردم
شاهم ولی شاهی که از اسبم افتادم
فرماندهی کل جهان ... وقتی که بودی تو
با رفتنت در بهترین حالات سرگُردم
ای فلک این فتنهها بهر چه کار انگیختی؟
زهر کردی زندگی را و به کامم ریختی
روزی ما خود بسی تلخ است و ناخوش باز هم
تو در آن تلخیّ زهر دیگری آمیختی
هر چه رِشتم پنبه کردی و به روی و موی من
رو ز و شب با غصهها خاکستر غم بیختی
من که خود باری گران بر دوش میبردم، چرا
بار داغ مادرم بر گردنم آویختی؟
دیوانهتر از توفان، پروانهتر از بادم
میچرخم و میگردم، میرقصم و آزادم
در اوج به پروازم رو سوی خدا دارم
هر چند زمینگیرم، هر چند زمینزادم