سرسخت
شنبه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۲۶ ق.ظ
سرسخت چون کوهم ولی از تیشهها خُردم
شاهم ولی شاهی که از اسبم افتادم
فرماندهی کل جهان ... وقتی که بودی تو
با رفتنت در بهترین حالات سرگُردم
سرو کهنسال گَشَنبیخِ قویپیکر
حالا چو شاخی نازک و بیحاصل و تُردم
سرسبز بودم، میدرخشیدم، جوان بودم
آن سالها که با حضور تو به سر بردم
وقتی تو رفتی دیگر آن عشق و صفا هم رفت
وقتی تو رفتی گوشهای دلگیر افسردم
دیگر نمیدانم کیام یا از کجا هستم
تُرکم؟ بلوچم؟ گلیلگم؟ کُرمانجیام؟ کُردم؟
شادم اگر گاهی دلت را شاد کردم... آه
غمگینام از این که دلت را گاه آزردم
۰۲/۰۵/۲۱