یادداشت نویسی
ذهن انسان چیز عجیبی است.
همان موقع که احتیاجاش داری تنهایات میگذارد.
نه تنها رهایت میکند
که حتی بر عکس آنچه تو میخواهی عمل میکند.
ذهن انسان چیز عجیبی است.
همان موقع که احتیاجاش داری تنهایات میگذارد.
نه تنها رهایت میکند
که حتی بر عکس آنچه تو میخواهی عمل میکند.
استفاده از هر چیزی در زندگی روزمره
علاوه بر نیاز به شناخت نسبت به آن چیز
-چیز را به عنوان یک اسم عام که شامل موارد متعددی
از اشیا تا رفتارها و حتی افکار میشود، به کار میبرم
هر چند تمرکزم بیشتر روی اشیا است-
و نحوهی استفاده از آن
نیاز به داشتن مقداری سلیقه در استفاده از آن هم دارد.
بوسهباران میکنم آن روی ماهت را مدام
کاش میماند اینچنین روز و شب من بر دوام
دور تو میگردم این سان عاشق و پروانهوار
گوییا من حاجیام، تو کعبه و بیت الحرام
بلی پروندهی ما هم زمانی بسته خواهد شد
دگر دنیا ز دست ما زمانی خسته خواهد شد
اگر بوده بسی بر ما نهان اسرار در عالم
هویدا رازهای تا ابد سربسته خواهد شد
چو در بدبختی خود سالها ماندی و فرسودی
فراموشت شده دیگر تو هم خود آدمی بودی
برای خود نکردی یک دریچه باز در عمرت
برای دیگران هر کورهراهی بود بگشودی
خیلی وقت پیش نامهای از سوی شهردار محترم شهرم به دستمون رسید
که خواسته بود
اگه طرح شاخص و ویژهای به ذهنمون میرسه که شهرداری بتونه
در طی مدیریت این شهردار اجرا بکنه
اعلام کنیم.
احتمالاً علت ارسال این نامه این بود
که فعالیتهای معمولی و مرسوم (روتین)
در پایان دورهی این شهردار
نتونه افکار عمومی را اقناع کنه
و شاخصی در اذهان عمومی برای به یاد ماندن زحمات ایشون باشه.
خوب ما یه فکرایی کردیم
و یه چیزهایی هم نوشتیم
و فرستادیم.
چرا این زندگی این قدر ناهنجار و ناجوره
چقدر این سُنبهی زجر و عذابش سفت و پُر زوره
همیشه خَم باید باشه قد آدم زیر بارش
همیشه دست آدم مثل این که زیر ساتوره
زانو بزن به پای من، ای شاهباز پیر
من مرد جنگیام که تو را خوار میکُشم
یک عمر بود روی سرم سایهات ز ترس
اینک شجاع گشتهام و زار میکشم
نمیای با من یه پیکی بزنی به شادمونی
نمیای یه شب که پیش دلِ زارِ من بمونی
من و این دلی که غصه پُرِش از غبار کرده
تو بیا کمک کن این بار، توی این خونه تکونی