بدبختی
شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۳۷ ق.ظ
چو در بدبختی خود سالها ماندی و فرسودی
فراموشت شده دیگر تو هم خود آدمی بودی
برای خود نکردی یک دریچه باز در عمرت
برای دیگران هر کورهراهی بود بگشودی
ضرر کردی در این آشفته بازار جهان بسیار
نبُردی هیچ وقتی این میانه کمترین سودی
به خود هر گاه کردی یک نگاه از روی دلجویی
به خود گفتی امان از تو، تویی دیگر چه موجودی
دلت پُر آتش و از سوی خویشانت نه همدردی
نبود آخر برای آتشِ این دل دم و دودی
به چشمت خون دل جاری شد و جاری شد و جاری
شد این خونها ز بسیاری و بسیاری چنان رودی
ز بس هر روز شد بدتر ز روز قبلتر حالت
نمیدیدی دگر در وضع عالم حال بهبودی
هزاران آرزو در سینهات انباشتی بلکه
بیابی آرزوهای درونت را همین زودی
خودت دانسته بودی این امیدت زنده میدارد
و گر نه بُرده بودت ناامیدی سوی نابودی
۰۳/۰۵/۲۷