درباره سریال بازی مرکب
ابتدا بگویم من از سینمای شرق دور کلاً
و به ویژه سریالهای کرهای
بیزارم و هیچ علاقهای به دیدنشان ندارم.
اما سریال بازی مرکب
خصوصیاتی دارد
که آن را برای من شاخص و دیدنی کرده است.
علتش چیست؟
با این که توضیحاش برایم سخت است سعی میکنم
آن را روشن کنم.
من این سریال را دوست دارم
چون میتوانم با دیدن این تریلر روانشناختی
و گرفتار شدن در پیچ و تابهای روایت آن
ذهن خود را به چالش بکشم
و روح خود را در برابر آینهی زنگار گرفته از کثافتهای روزگار عریان کنم.
میتوانم همراه با دوراهیهای جلوی پای بازیگران این سریال
خودم هم دچار دوگانگی شوم
و بفهمم که چند مرده حلّاجم.
با دیدن این سریال میتوانم یک دور فلسفه اخلاق را
همراه با مفاهیم اخلاقی
مانند انتخاب،
داوری،
دوستی،
ثروت،
شهرت،
مقام،
فریب،
دروغگویی
و ...
دوره کنم.
اگر داستان را نمیدانید
با یک جستجوی ساده میتوانید بیابید.
من دربارهی خود داستان صحبتی ندارم.
هر چند این محمل داستان است
که خوب پرداخت شده
و امکان کشیدن
بار این همه مطلب را دارد.
داستانی نفسگیر
که همراه با لحظههای خود هیجان و آدرنالین را در خون بینندگان جاری میکند.
داستانی خشن
و بیرحم.
داستانی فشرده
از آن چه به صورت نرم و جدا جدا ممکن است در زندگی هر کس اتفاق بیفتد.
داستان شانس.
بله شانس
و بازی.
اصلاً فلسفهی این سریال مبتنی بر بازی است.
انگار میخواهد بگوید
این زندگی سراسر بازی است.
یک بازی بیملاحظه
که تو با انتخابهایت
میتوانی در آن پیش بروی
ولی فقط شانس است که احتمال زنده بودن
و رفتن به مرحلهی بعد را برایت رقم میزند.
آیا این فلسفهی زندگی خودمان نیست؟
فصل اول سریال فقط نمایش بود.
باید خودت این مفاهیم را استخراج
و در ذهنت حلّاجی میکردی.
اما فصل دوم صراحتاً با ارائهی بیانیهای در خصوص این مفاهیم شروع میشود.
و جالب است که از پس این کار هم بدون این که به ورطهی شعار و عوامزدگی بیفتد برمیآید.
برای خود من جای تعجب است
که در بین خیل عظیم سریالهای آبکی کرهای
با شخصیتهای باسمهای
و بازیهای نچسب
و داستانهای آب دوغ خیاری
چطور چنین داستانی سربرآورده است.
داستانی که مطمئناً ما توانایی ساختش را
از جهات گوناگون نداریم.
پیشنهاد میکنم
دیدناش را از دست ندهید.