غراب
دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۰۴ ق.ظ
غراب خاطرهها بر زمین یخ زده نوک میکوبد
شاید که بیابد
قوت لایموتی
از بازماندههای اتفاقات نه چندان دور
و من
پروانهی شمع خاطرات توام
که هر از گاه میسوزانیام
و گاه
فشار گذشته
ذهن لاابالیام را
سوزن سوزن میکند
من از جنس الماس نیستم
سرد و سخت
و نه سیماب
سرد و نرم
من کهربایم
آتشم
دودم
هستی بخش هر چه نابودم
عشق و فرزانگی و سرودم
غرقهی موجهای دریا و ردوم
منگر
به این که هرگز
از سختیها نغُنودم
به سمع رضا بود
آنچه گفتم و شنودم
87/6/8
۰۴/۰۷/۲۹