دهان گشاد
دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۱۳ ق.ظ
دهانِ گشادم را
روی همهی خندههای دنیا میبندم
این بغض گُرگرفته را
به رُخَت میکشم
ای عشق!
ای برترین هوس!
ای مبهم!
سالهاست
که تاریکخانهی دلام را با لامپ گرم و قرمز تو روشن کردهام
تا نگاتیو معنویتام نسوزد
اما تو
ناگهان با هجوم بیموقعات در را باز کردی
و ...
هر چه بود سوخت
در این میان
بدتر از همه
آژِیر بیصداست که میماند
مشترک گرامی!
دسترسی شما به «شخص» مورد نظر امکانپذیر نمیباشد
زغالکوبِ دستهای پینهبستهی تو نیستم
من از آتش جگر خودم است که جِز میزنم
و گُر میگیرم
و خاکستر میشوم
به زودیهای دیر
در نزدیکیهای دور
تو را خواهم شنید
تو را خواهم شناخت ...
تو را خواهم دید
87/2/8
۰۴/۰۷/۲۹