چیزهایی که دیگر نیست2- چوب و فلک و ترکه
تا نباشد چوب تر
فرمان نبرد گاو خر
متأسفانه باید گفت این بیت توهینآمیز
سرلوحه و خط فکری بسیاری از آموزگاران ایرانی
در دورههای تدریسشان
برای کلاسداری
در گذشتهای نهچنداندور بوده است.
خوشبختانه اگر هنوز هم این طرز فکر بین معلمان و مدرسان وجود داشته باشد
در زمانهی حاضر چندان امکان بروز و ظهور ندارد.
من خودم در دوران تحصیلام چوب و فلک ندیدم
اما ترکه و خطکش
به عنوان ابزاری برای تنبیه
هنوز در زمان تحصیل ما رواج داشت.
خودم هیچوقت چوب نخوردهام
چرا که هم دانشآموز درسخوانی بودم
و هم ساکت.
همیشه جزو شاگردان خوب بودم
هیچ گاه هم اهل سرکشی و دعوا نبودم.
شاید علت اصلیاش این بود که یک سال زود به مدرسه رفته بودم
خودم هم جثهی ریزهمیزهای داشتم.
یعنی امکان سرکش بودن اصلاً برایام مطرح نبود.
اما چوب خوردن همکلاسیهایام را به کرّات دیدهام.
ناگفته نماند که دیدن چوب خوردن دیگران هم خودش آزاردهنده است.
چه بسا ترومای شدیدی هم در ذهن و روح تماشاچی ایجاد کند
زیرا همواره از این که ممکن است بلایی که دارد سر همکلاسیاش میآید
به سر او هم بیاید
ذهناش را درگیر میکند.
مسلماً نماند معلّمی کار بسیار سختی است.
برای یک معلّم
آسانترین کار تدریس است.
سختتر از آن
و آن چه انرژی او را میگیرد
کلاسداری است.
به ویژه برای نوجوانان
از حدود 10 سال تا 16 سال.
من خودم سابقهی کلاسداری برای این سن را داشتهام.
واقعاً کار شاقّی است.
این که ما از لحاظ تعلیم و تربیت رشد کردهایم
و تا حدود زیادی
کتک زدن را از برنامهی درسی حذف کردهایم
اتفاق خوبی است
اما با این کار بر سختی کار معلم افزودهایم
زیرا روشهای نوین آموزش را ناقص اجرا کردهایم
و فشار آن را بر گردهی معلم نهادهایم.
بله
چوب زدن
و هر نوع تنبیه دیگری کار نادرستی است
اما محیط آموزشی باید محیطی سرشار از خلاقیت
و نشاط فکری و علمی باشد
تا دانشآموز
انرژی و توان خود را صرف علمآموزی و هنرآموزی کند.
در یک محیط بسته
با روشهای سنتی تدریس
با مطالب کهنهی کتابها
که ذهن و روح دانشآموز را اقناع نمیکند
چه انتظاری از یک دانشآموز داریم
که ساکت و آرام پشت نیمکت خود بنشیند
و مشغول درس باشد.
دانشآموزی که این گونه باشد
مریض
خجالتی
و گوشهگیر است
و اتفاقاً باید چنین دانشآموزی درمان شود
نه تشویق.
گاهی کلیپهایی از اوضاع کلاسهای مدارس میبینم
که واقعاً چه افتضاحی است.
معلوم است که معلم بیچاره
در مخمصهای ناجور گرفتار آمده اشت.
واقعاً نمیتواند کاری انجام دهد
و تقصیر او هم نیست که اوضاع این گونه است.
من فقط خدا را شکر میکنم
که جای این معلمها نیستم.
اما امیدوارم
روزگاری سیر آموزش و پرورش ما به سویی برود
که از این روند اشتباه
ناقص
و ناکارآمد
که روح و انرژی معلم و دانشآموز
هر دو را نابود
و در پیشرفت ما خلل ایجاد میکند
دست برداریم
و بتوانیم
روشهایی درست
جایگزین آن کنیم.