صبح
يكشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۴، ۱۱:۰۳ ق.ظ
صبح از خواب بیدار میشوم
خودم را از پنجره
به سوی سقف آویزان میکنم
آسمان چه کوتاه بود و دستانام
مدال نقرهای ماه را
به سینهی شب میآویخت
روزگاری که تشبیه را میخوردم
و استعاره را قی میکردم
پاکان پاک بودند
نجسان نجس
پاکان نجس شدند و بالعکس
صبح که از خواب بیدار میشوم
شراب حرام شده است
و زن نامحرم
آسمان چه سقف بلندی است
آسمان سقف شده است و بلند
آسمان سقف نبود
هوای تازه بود
اما صبح که بیدار میشوم
خورشید مانند لامپ نیمسوختهای
به سقف سیمانی آسمان آویخته است
و دستی نامرئی سیم آن را کوتاهتر میکند تا ظهر شود
پنجره
دریا
نسیم
فراموشام شدهاند
تیک تاک ساعتی که نمیگذارد بخوابم
شیشهی نازک چشم خوابآلودم را
میترکاند
من گریه نمیکنم
چون دیگر مرد شدهام
من دیگر نمیخندم
چون دیگر مرد شدهام
من زندگی نمیکنم
چون دیگر ...
86/11/18
۰۴/۰۸/۰۵