قدیس

به خوبی گوش فرا ده

خواهی شنید

پیغام سروشی را

که تولّد یک قدیس را

بشارت می‌دهد

در آن سال قحطی

سالی که جغدها زالزالک‌ها را خوردند

من از راه دور آمدم

از آنجا که سرمای‌اش استخوان آدم را می‌خشکاند

از یخبندان‌های سیبری؟

نه

از جایی که گرمای‌اش جگر آدم را می‌سوزاند

از صحرای آفریقا؟

نه

از راه دور آمدم

تا روح پاره پاره‌ام را

با جوالدوز ایرانی وصله بزنم

و بال‌های خسته‌ام را 

به دست آن شکسته‌بند هندی بسپارم

تا آتِل ببندد

اما گنجشک‌ها دیگر

به دهان جوجه‌های‌شان زقّه نگذاشتند

و شفیره‌ها پروانه نشدند

و تکه‌ای از روح‌ام با تفنگ سرپُر حسن موسی سوراخ شد

و من از خوشی زیر باد پنکه‌ی فیلیپس

و کولر LG

زار می‌زنم

من دنیا را از سوراخ روح‌ام نگاه می‌کنم