خنده
يكشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۴، ۱۱:۰۷ ق.ظ
خندههای بیامان من
پخش میشود درون آسمان
شادی از تمامی درون من
میتراود و زمین خشک را
خیسِ خنده میکند
این درخت خشک را نگاه کن چطور
زیر بار میوههای خندهام خمیده است
یا کبوتری که روی بام
در پناه نور گرم خندهام لمیده است
خندهام سوار یک دوچرخه است
گاه میشود که پشت رُل نشسته است
گاه بار میبرد
گاه چُرت میزند
گاه خواب میرود
خندهام! کتابهای غُصّه را ورق نزن
پشت چشمهای کاغذین آن
هیچ حرف جالبی نوشته نیست
هر چه هست خنده است
کاش توی سفرههایمان
جای نان و پونه و پنیر
نان و خنده بود
1384
۰۴/۰۸/۰۵
