پرت شدم
سه شنبه, ۵ آذر ۱۴۰۴، ۰۸:۰۵ ق.ظ
تا پرت شدم دوباره در این صحرا
بیرون رفتم ز موجموج دریا
خشکیده، ترکترک شده، سوختهام
تا باز چه پیش آیدم، واویلا
من غرقهی دریای غمم، ساحل کو؟
چیزی که بکاهد غمی از این دل کو؟
از اسب فُتاده بودم از اصل که نه
آن کو به من عزّتی شود قائل کو؟
بس رنج کشیدیم ولی هیچ به هیچ
رفتیم و رسیدیم ولی هیچ به هیچ
در سختی میدان بلا با این که
هرگز نبریدیم ولی هیچ به هیچ
جان را و جهان را بوَد از عشق نجات
عشق است رهانندهی ما زین عرصات
شد بسته رهِ نفس ولی عشق هواست
ما تشنه و عشق بهر ما آب حیات
۰۴/۰۹/۰۵