کار به درد بخور
دنیای امروز دنیای حساب و کتاب است. هر چیزی باید در حساب و کتاب دربیاید وگرنه جایگاهی نخواهد داشت. منظورم تقریباً همان چیزی است که رنه گنون «سیطره کمیت» میگوید.
آدم در طول روز کارهای زیادی میکند اما چه در نظر خودش، چه در نظر دیگران فقط تعدادی از آن کارها به دردبخور هستند و بقیه چیزی جز اتلاف وقت محسوب نمیشوند. دامنه این که چه کاری «به در دبخور» است و چه کاری «به دردنخور»، در نظر افراد مختلف متفاوت است. بعضی از آدمها این دایره را بسیار تنگ و بعضی بسیار فراخ میدانند. اما وجه مشترک غالب این است که آنچه دارای نتیجه قابل محاسبه باشد، کار به درد بخور حساب میشود و اگر نباشد به دردنخور محسوب میشود.
این معیار چه برای مسائل مادی و چه مسائل معنوی جوابگوست. مثلاً شما سرِ کاری میروید و در ازای این کار حقوقی دریافت میکنید. این نتیجه قابل محاسبه کار شماست. هر چه حقوقتان بیشتر باشد، کارتان به درد بخورتر و هر چه حقوقتان کمتر باشد کمتر به درد بخور است. در مسائل معنوی هم همینطور است. مثلاً شما نماز میخوانید، دعا میکنید و به زیارت میروید. در ازای این کارها ثوابی دریافت میکنید. ثوابهایی که هر چند مانند حقوق قابل مشاهده و محاسبه دقیق نیست اما هر کدام در ذهن خودتان جایگاهی دارد. شخص میداند که هر کدام از اعمالش چه میزان ثواب دارد و ثواب چه کاری بیشتر و چه کاری کمتر است. در روایات نیز مقدار پاداش مربوط به هر عمل -گاه بسیار دقیق- مشخص شده است و انسان میتواند برای خودش تشخیص دهد که از بین چند عمل ثوابدار (مستحب) به کدام یک که بپردازد ثواب بیشتری نصیبش میشود. پس کارهای معنوی با این روش محاسبهپذیری نیز کار به دردبخور حساب میشوند.
در کنار اینها کارهای دیگری هستند که یا نتیجه خاصی برای آنها تعریف نشده یا نتیجه آنها قابل اندازهگیری نیست. این جور کارها در نظر اغلب مردم مهمل و بیخود هستند مگر این که تبدیل به چیزی قابل محاسبه شوند. مثلاً «عاشقی» کاری به دردنخور است. شعر گفتن همینطور. خواندن رمان و شعر هم کاری به دردنخور است. شنیدن موسیقی سرگرمی، بازی، رقص و خیلی چیزهای مفرح دیگر کارهایی به دردنخور هستند. حتی کارهای خیر اگر بدون نیت رضای خدا و فارغ از محاسبه ثواب آن باشند کارهایی به دردنخورند. بعضی از اندیشمندان خواستهاند اثبات کنند که این کارها هم به دردبخور هستند. مثلاً راسل رسالهای نوشته است با عنوان «در ستایش بطالت» و در آن از بطالت تعریف کرده است. بیشتر کسانی که که چنین نظری داشتهاند معمولاً به خاطر خود کار نبوده است که آن را به دردبخور دانستهاند بلکه چون آن را مقدمه کار به دردبخور میدانستهاند صفت به دردبخور به آن دادهاند. مثلاً شما استراحت میکنید تا بتوانیدبعداً بهتر کار کنید. رمان و شعر میخوانید تا ذهنتان بازتر شود یا اطلاعات عمومیتان افزایش پیدا کند و در آینده از نتیجه آنها بهره ببرید. مثل همان قضیه فقهی که مقدمه واجب را واجب میداند در اینجا هم مقدمه کار به دردبخور، به دردبخور میشود.
اما گاهی کارهایی میکنیم که نه خودشان ارزش دارند و نه نتیجهشان اما ما چون دوستشان داشتهایم سنجههایی برای آنها ساختهایم تا آنها رابسنجیم و بر اساس نمره یا امتیاز کسب شده آنها را در رده کارهای قابل محاسبه و نهایتاً دارای نتیجه قرار دهیم و به دردبخور بشماریم. مثلاً به رستوران میرویم نه برای این که این کار را مطلوب و به دردبخور میدانیم. مثلاً غذا بخوریم و سیر شویم. این کار را در خانه هم میتوانستیم با هزینه کمتری بکنیم. بلکه برای این که عکسهای آن را در اینستاگراممان منتشر کنیم و لایک بیشتری دریافت کنیم. عاشق میشویم تا بر اساس داستان عشقیمان بین دیگران محبوبیت پیدا کنیم و قس علیهذا.
همان چیزی که گفتم: «این جور کارها در نظر اغلب مردم مهمل و بیخود هستند مگر این که تبدیل به چیزی قابل محاسبه شوند.»
در دورهای که سیطره کمیت است مجبوریم کارهایمان را تک به تک محاسبه شده انجام دهیم چون مدام میترسیم ضرر کنیم. اگر به کسی خوبی میکنیم، اگر کسی یا چیزی دلمان را میبرد، اگر جایی میرویم، اگر دوست میشویم، اگر دشمن میشویم و ... همه اینها را باید یا با پول یا قدرت یا لایک و یا هر چیز دیگری که در آینده به کارمان میآید، بسنجیم، الاهم فی الاهم بکنیم و هر چه سود بیشتری به ما میرساند برگزینیم.
اینجا آنچه به درد نمیخورد دل صاحب مرده است.
پینوشت:
از جمله کارهای به دردنخور روزگار ما وبلاگنویسی است. (البته تا زمانی که بتوان روی آن حساب باز کرد. مثلاً خوانندگان پرشمار پیدا کرد یا از راه آن کسب درآمد، شهرت و .. کرد. کاری که عدهای موفق به انجام آن شدهاند و وبلاگنویسی را برای خود کاری به دردبخور کردهاند.)