اولین مواجهه- 17 نوحه
دوران کودکی من با جنگ شروع شده است.
طبیعی است که پر از نوحه و سوگواری باشد
یعنی از ابتدای زندگی
اشعار مرثیه و سوگواری و مداحی زیادی شنیده باشم.
اما یک نوحه است که به عنوان اولین نوحهای که به یاد دارم
در ذهن من مانده است.
هر چند ما خانوادهای سنتی و مذهبی داشتیم
و اهل روضه و هیئت بودیم
اما پدرم خیلی هیئتی نبود.
بر عکس شریک پدرم یک آدم هیئتی
و از سردمداران هیئت خودشان بود.
در ایام محرم پدرم با هیئت آنها همراه میشد
و کمکهای مالی هم میکرد.
پیش از این هیئتهای مذهبی این طور عمل میکردند
که شبهای محرم دستههای سینهزنی و زنجیرزنی راه میانداختند
و به مساجد و تکایای دیگر هیئتها میرفتند.
متقابلاً آن هیئتها هم دستههای خود را به این هیئت میآورند.
الآن هم کمابیش این روند وجود دارد
اما ظاهراً کمرنگتر شده است
و بیشتر مردم در روضههای ثابت شرکت میکنند.
نمیدانم چند سالم بود که برای اولین بار
برای شرکت در دستهی سینهزنی همان هیئت شریک پدرم
با پدرم همراه شدم.
طرز راه انداختن دسته
شیوهی سینهزنی
شیوهی شروع و پایان هر بار مراسم در یک مسجد یا تکیه
برایم جالب بود.
جالبتر این که شعری که به عنوان نوحه خوانده میشد
در ذهنم مانده است:
«من ابوفاضلم میرِ سپاه حسین
میکنم جان و تن فدای راه حسین
منم ابالفضل
منم ابالفضل»
خوب طبیعی است که قبلاً شعر شنیده بودم
اما شعری به این شکل نه.
با آن چه پیش از این
در مدرسه
یا جاهای دیگر
شنیده بود تفاوتهایی داشت
و همین تفاوت جذابترش میکرد.
برای این که بتوانم شعر را جواب بدهم
همان موقع حفظ کردم
و هنوز هم پس از سالها در ذهنم مانده است.
یاد آن ایام بخیر