جشنواره کمدی 2
(طنزیات)
با لهجه اصفهانی بخوانید.
با ارادت خالصانه به همه کسانی که نامشان در این متن آمده است.
متن طنز تهیه شده برای اجرا در آئین اختتامیه دومین جشنواره نمایش های کمدی تالار هنر اصفهان (بخش دوم)
همینجا واجبس از جنابی آقای بیک مدیر عاملی محترمی سازمانی فرهنگی تفریحی شهرداری اصفان تشکر کونم.
یه نامه نوشتم آ با هر زحمتی بود به دسی ایشون رسوندم. نوشتم به هر حال من یه نوقلمم. خدا را خوش نیمیاد که همین اولی کاری تو ذوقم بُخورِد آ قلبی کوچیکم بشکند آ انتظار دارم در جهتی نیل به اهدافی حمایت از هنرمندانی ناشناخته بنده را موردی مرحمت قرار بدیند.
در اینجا واجبس که از جنابی آقای سلطانی زاده معاونی محترمی فرهنگی سازمان تشکر کونم. چون آقای بیک نامه را به ایشون ارجاع دادند آ ایشون هم بلادرنگ نامه را به آقای سلطان آقائی مدیری محترمی فرهنگی و هنری سازمان ارجاع دادند. همینجا بر خودم لازم میدونم از آقای سلطان آقائی هم تشکر کونم که نامه را بدونی فوتی وقت به آقای بکتاشیان مدیری محترمی تالاری هنر ارجاع دادند.
واقعا جا دارد که از موقعیت استفاده کونم آ از زحماتی بی دریغی آقای بکتاشیان کمالی تشکرا داشته باشم . اینجوری نیگاش نکونیندا که اینقدر لاغر مردنی شدس. بنده خدا اینجوری نبود که. از بس برا این جشنواره زحمت کشید پوست و اسخون شدس.
به هر حال ایشون هم به نوبه ی خودشون منا ارجاع دادند. اما نه به یه نفر که به چهار نفر. آقای ترابی مسئول امور نمایش، آقای حیدری مسئول امور اداری، خانم سلمانی مسئول آموزش و آقای زارع مسئول روابط عمومی. به آقای بکتاشیان گفتم لااقل مثه بقیه منا به یه نفر ارجاع بدیند. گفتند شوما نگران نباشین. خودشون بلدند چیکار کونند. پِشک میندازند آ به هر کودوم افتاد همون کاردا انجام میدند.
از شانسی ما قرعه به نامی آقای ترابی افتاد. بنده جا دارد همینجا از همه پرسنلی زحمتکشی تالاری هنر علی االخصوص آقای ترابی تشکر کونم. ایشون هم داشتند به نوبه خودشون بنده را به آقای کاظمی همون آقائی که لباسی سبز پوشیدند و دمی در وایسادند ارجاع می دادند که اوشون هم بنده را با اردنگی به حوضی وسطی پارک ارجاع بدند . اما از بخت و اقبالی ما وختی چششون به حالی زار و نزاری بنده افتاد دلی مهربونشون به رحم اومد .
یه نیگا زیری چشمی به من کردند آ گفتند میدونی چند تا متنی نمایشی برامون اومدس؟ حدودی 140 تا متن اومدس. آ از کیا؟ استادبیضائی، استاد مؤدبیان، استاد چرمشیر آ استادای دیگه... بچا می خواند این متنا را اجرا بوکونند. آخه من چیطوری متنی تو را که موضوعش مقایسه عشقی خرخاکی به خرخاسک آ کله جنگ به جل وزغس بذارم بینی بقیه متنا؟
دیگه کم مونده بود اشکم در بیاد که فرمودند به جهنم . من که می دونم متنت تو داوری رد میشد. همینجا لازم می دونم که از دارورانی محترمی بازخوانی متون حاج آقا جمشیدی خانیان ، کربلائی سعیدی محسنی آ مشدی ممدی جلوانی تشکر کونم که متنی منا سری ضرب رد کردند.
نِزیک بود قالی قضیه همینجا گوسوخته بِشِد اما اگه یادِدون باشد اولی عرایضم عرض کردم که حق گرفتنیِس. اِنقدر عز و التماسشون کردم تا قبول کردند برم برا اجرا. همینجا جا دارد از آقا مصطفی حیدری کمالی تشکرا داشته باشم . روزی اول بم گفت آخه تو گروه داری که بِخَی بری اجرا؟ گفتم دروغ چرا تا قبر آ آ آ آ ... فقط خودمم آ اقدس دختری همسایمون. ایشونم آبی پاکیا ریختند رو دسم آ گفتند خدا وکیلی سری ما یکی قِر نیا . بیا برو دنبالی زندگید.
وجدانن با شنیدنی این حرف دیگه کم آوردم آ عطائی جایزه را به لقاش بخشیدم. به هر حال غرض از این حرفا به قولی خواجه حافظی شیرازی که فرمود:
زان یاری دلنوازم شکری است با شکایت
هم تشکر بود آ هم دردی دل.
راستی خُب شد اسمی خواجه حافظی شیرازیا آوردم. آخه تنها کسی که ازش تشکر نکرده بودم خواجه حافظی شیرازی بود که همینجا از ایشون کمالی تشکر و قدردانیا می نمایم.