ترانه کوچه بازاری
چهارشنبه, ۵ مهر ۱۴۰۲، ۰۸:۲۱ ق.ظ
دلم میخواد پیک بزنم با چند رفیق مشتی
قلبمو پاکش بکنم از هر غم و پلشتی
دس بندازم گردن یه خوشبدن بلوری
یواشکی لب بگیرم ازش یهو توو هشتی
بهش بگم: "قربون اون ناز و ادات بشم من
با اون قر و غمزه که تو مرغ دلم رو کشتی
بیا بریم با همدیگه از این شهر کویری
لاهیجانی بابلسری بندر شاهی رشتی
یه زندگی راه بندازیم زیر یه سقف کوچیک
یه خونهی کلنگی با دیوار و طاق خشتی
که توش یه رختخواب باشه با یه قالی کاشون
با چند تا تیر و تخته و بشقاب و دیگ و تشتی
بعدش بریم شنا کنیم توو ساحلاش توو گرما
سفر کنیم تا اون وَرِ بحر خزر با کشتی
وقتی غمی به دل داری با چهچه فراوون
آوازی میخونم برات تو مایههای دشتی
من تو را نازت میکنم تو هم نوازشم کن
من مرد رویاهات میشم تو هم مرغ بهشتی"
اگه بشه که اینجوری بیاد با من بمونه
خدا را صد مرتبه شکر به به چه سرنوشتی
۰۲/۰۷/۰۵