چگونه یک اثر هنری را نقد کنیم؟
(معرفی کتاب)
دریافتی از کتاب «دربارة نقد» نوشتة نوئل کارول ترجمة صالح حسینی، چاپ اول، نشر نی، تهران، 1393.
آیا تا به حال شده است با شخصی در مورد اینکه اثری هنری و زیبا هست یا نه، اختلاف داشته باشید اما راه حلی برای مجاب کردن یکدیگر نیافته باشید؟ فرض کنید یکی از دوستان شما یک آجر را مقابل شما بگذارد و آن را یک اثر هنری معرفی کند. دلایلی هم برای اثبات عقیده اش بیاورد؛ مثلا آجر را نمادی از زیست جهانِ فراموش شده یا نمادی از همتهایی بداند که سیمای دیروز شهر را خشت بر خشت آراسته بودند. یا حتی بگوید صرفاً از دیدن آن احساس خوبی پیدا میکند و به همین دلیل آن را یک اثر زیبا و هنری میداند. شما چه جوابی در برابر او خواهید داشت؟
شاید برایتان چندان مهم نباشد که دلایل او را بپذیرید یا نه و حوصله بحث با او را هم نداشته باشید. اما اگر همین دوست شما امکان این را داشته باشد که آجری به ابعاد 6*4*3 متر بسازد و در یکی از میدان های شهر نصب کند، قبول یا رد نظر او دربارة زیبا و هنری بودن آن آجر برایتان مهم خواهد شد. چگونه می توانید در مورد آن آجر با دوستتان بحث کنید و به او بقبولانید که آن اثر، هنری نیست. شاید در مثال سادة ما زیبا نبودن یک آجر بدیهی به نظر برسد. اما همین مثال را میتوانید روی اشیاء پیچیده تر ببرید. یک طرح، پوستر، مجسمه یا نماد که در معرض دید عموم قرار گرفته است و عده ای آن را زیبا و عده ای دیگر نازیبا می دانند. واقعاً شاخصهای اصیل، در خور توجه، زیبا و فاخر بودن آن اثر چیست و چه منطقی برای ارزیابی آن وجود دارد؟
برخی معتقدند نقد و ارزیابی یک اثر هنری عملی صرفاً درون نگرانه و احساساتی است، بدین معنی که شخص در برخورد با یک اثر هنری (به هر دلیلی) یا از آن خوشش میآید و یا احساس خوبی نسبت به آن پیدا نمی کند. درنتیجه سعی می کند به انحاء مختلف این احساس خود را به دیگران منتقل کند و اثبات نماید که اثر مذکور خوب و یا بد، یا به تعبیر دیگر زیبا یا نازیبا است.
اما باید توجه داشت که تعیین زیبا بودن یا نبودن آثارهنری-هر چند شاید بخشی از فرایند نقد باشد- همة نقد نیست؛ یک دلیل واضحش این است که آثار هنری فراوانی سخت مورد ستایش منتقدان هستند که به هیچ معنای متعارفی زیبا نیستند. به همین دلیل، اکتفا به احساساتِ حاصل از برخوردِ شخصی با یک اثر هنری نمیتواند راهگشای ما در نقد آن باشد. به بیان دیگر اگر زیبایی را تنها در حیطهای محدود به لذت های بینایی و شنوایی در نظر بگیریم، دامنة مفهوم زیبایی تنگ تر از آن می شود که بتواند گنجینة واژگان لازم را برای نقادی در اختیارمان قرار دهد. در واقع این آثار نه تنها از آن رو که که در دید ما زیبا هستند بلکه به این دلیل که ویژگیهای دیگری نیز به غیر از ارزش زیبایی دارند، در خور توجه اند.
عمده ارزشی که منتقدان هنری در آثار هنری کشف می کنند مربوط به آن نوع از دستاوردهای عقلانی و اندیش مندانه ای است که ممکن است در برخورد اولیة یک فرد عادی با اثر، چندان برای او واضح و روشن نباشد و بر اساس «الگوی فعال شناختیِ» او قابل فهم نیستند. اگر منتقد بتواند به روشی واقع نگر، اثبات شدنی و مفاهمه پذیر، اثبات کند که یک اثر هنری به «مقولة هنری خاصی» تعلق دارد، آن مقوله اغراض معینی دارد و این اثر آن ها را محقق می کند، عمل نقد به درستی انجام گرفته است. در حقیقت تنها با این روش است که منتقد دستمایه های منطقی و مفهومی لازم را برای صدور احکامی واقع نگر درباره اثر هنری در دست خواهد داشت.
حال ببینیم واقعا در عمل «ما چگونه می توانیم عمل نقد را انجام دهیم؟» در اینجا به صورت خیلی خلاصه به سه نوع دلیل که می تواند دیدگاه ما را در ارزیابی نقادانه یک اثر تبیین کند، اشاره می کنیم:
1- دلایل ساختاری،
2- دلایل تاریخی-زمینه ای و
3- دلایل مربوط به قصد، نیت و هدف.
- دلایل ساختاری دلایلی هستند که یک اثر هنری را جزو مقولة هنری مناسبی جای می دهند. هر اندازه خصوصیات مشترک بین یک اثر با آثار مشابه خود که در یک ساختار، سبک، گروه یا دسته قرار میگیرند بیش تر باشد تعلق اثر هنری به مقولة مورد نظر بیشتر است و بالعکس. یعنی هر چه یک اثر بیشتر توانسته باشد قواعد تولید یک اثر هنری را با توجه به سبک ویژة خود رعایت کرده باشد آن اثر موفق تر است.
- نوع دوم تعیین جایگاه یک اثر در روند تاریخ هنر و تولید آثار هنری است. خواه جایگاه آن صرفا در زمینة هنر باشد و یا حتی به صورت کلی تر در زمینة فرهنگی. اگر رسم متداولی در هنرآفرینی در بستر تاریخ هنر در جریان بوده که اثری از دل آن برخاسته است و توانسته تأثیری مثبت و ماندگار در این روند ایجاد کند تا حدی ضمانتی منطقی و عقلانی به ما می دهد که اثر مورد نظر را به عنوان نمونه موفقی از آن رسم هنری قلم داد کنیم.
- نوع سوم از دلایل واقع نگرانه، مربوط به شناخت درست قصد و هدف هنرمند از خلق اثر است. منتقد با شناسایی مقوله ای که اثر هنری در آن به وجود آمده است، برداشتی از هدف و غرض هنرمند از ایجاد آن اثر به دست میآورد و بر اساس آن می تواند بفهمد که آن اثر تا چه حد بر این مبنا موفق بوده است و چقدر توانسته است مفهومی را که می خواسته است، برساند.
البته لازم نیست که ارزیابی یک اثر همواره بر مبنای هر سة این منابع استوار باشد. گاهی دلیلی ساختاری یا دلیلی تاریخی-زمینه ای یا دلیلی مربوط به قصدِ هنرمند، به تنهایی برای انجام نقد کفایت می کند.
در نهایت باید توجه داشت موارد گفته شده، ذاتاً صورتگرایانه اند و بیشتر به ظاهر اثر نظر دارند. اما می توان یک اثر هنری را از جنبه های غیرصوری آن مانند ابعاد اخلاقی، سیاسی و یا شناختی اش نیز ارزیابی کرد.