طبقه بندی دانشگران
تلاشی برای تفکیک افرادی که با دانش سر و کار دارند
در یک نگاه کلی سه طبقة دانشگر (اهل علم/ کسانی که با دانش سر و کار دارند) را می توان از یکدیگر بازشناخت:
طبقة اول دانشجویان هستند. دانشجو نه به معنای خاص دانشگاهی آن بلکه به صورت عام هر آن کس که در راه کسب دانش تلاش می کند.
طبقة دوم دانشوران هستند. (دانش + ور به معنای دارنده) یعنی کسانی که توانسته اند توشه ای از دانش برگیرند.
و طبقة سوم دانشمندان. به معنای کسانی که توانسته اند نه تنها توشه ای از دانش داشته باشند بلکه تا بدان پایه دست یافته اند که می توانند به نقادی دانش بپردازند.
در تفکیک یا تجمیع بین طبقة اول و دو طبقه ی دیگرناگفته پیداست که یک دانشمند یا دانشور ابتدا باید دانشجو باشد و در ادامه نیز می تواند (و حتی باید) دانشجو بماند اما مسأله بر سر تفکیک بین دانشوران و دانشمندان است.
من تفکیک بین دانشور و دانشمند را بر اساس دو نکته می دانم:
1 – قدرت تحلیل
2 – قدرت بیان (شفاهی و مکتوب)
یک دانشور برای این که بتواند تبدیل به یک دانشمند شود باید قدرت تحلیل داشته باشد تا بتواند آنچه خوانده و دریافت کرده است جمع بندی و نقد کند. اما این تنها، شرط لازم است و کافی نیست. انسان دانشمند باید بتواند دانش خود را به دیگر انتقال دهد. این انتقال به صورت زبانی، مکتوب، هنری و یا حالت های مختلف دیگر می تواند باشد. چه بسیار دانشگرانی که این قدرت را ندارند یعنی از حد دانشور فراتر رفته اند ولی به خاطر نداشتن قدرت بیان دانشمند نشده اند. قصد اصلی من از نوشتن این متن نیز دقیقا پرداختن به این طبقه ی میانین است.
در این مرحله باید دو طایفه از دانشگران را از یکدیگر تفکیک کنیم. اول کسانی که علم دارند و قدرت و بیان ندارند و دوم کسانی که قدرت بیان دارند اما علم چندانی در چنتة خود ندارند. از طایفة دوم که عنوان دانشمندنما را به آنها اطلاق می کنیم بدون بحث می گذریم. اما طایفة اول:
بسیار شنیده ایم که فلان اهل علم محضر خوبی داشته است. منزل یا دفتر کارش همواره پذیرای دوستدارانش بوده که با اشتیاق به سخنانش گوش فرا داده و از دانش فراوان و محضر نیکویش بهره برده اند. دهانی گرم داشته و سخنانش سرشار از نکته های علمی بدیع و در عین حال همراه با مطایبه های پسندیده بوده به طوری که انسان از نشستن در حضورش هیچگاه احساس خستگی نمی کرده است. اما از این شخص برجسته و دانشمند حتی یک ورق کاغذ متن مکتوب بر جای نمانده است. نهایتا دوستدارانش پس از فقدانش برخی مصاحبه ها و سخنرانی های او را مکتوب کرده اند یا حواشی او بر برخی کتب را جمع آوری نموده و یادنامه ای ترتیب داده اند. آیا چنین شخصی در زمرة دانشمندان قرار می گیرد؟
می بینیم که شخص مورد نظر ما دارای قدرت بیان حضوری خوبی بوده است. همچنین قدرت تحلیل و بیان علمی شفاهی نیز داشته است و به همین خاطر افراد را مجذوب خود کرده است. اما اثر ماندگاری از خود بر جا ننهاده است. یعنی فرایند دانشمند شدن خود را ناقص رها کرده است. گاه از بس همیشه در حال افادة حضوری بوده است فرصت نگارش نیافته و اگر هم چیزی نوشته است از فضای تدریس مورد عادت خود پا را فراتر ننهاده و تنها متنی درسی از خود به جای نهاده است. بدیهی است قدرت تحلیل یک دانشمند نه در متن های درسی که در نظریات بدیع و استنتاجات جدید او متجلی می شود که به صورت مکتوب به هم نسلان و نسل های آینده انتقال یافته است. در پاسخ به سوال بند قبل، به نظر من در صورتی که شخصی توانایی انجام این کار را نداشته باشد دانشمند محسوب نمی شود.
با جستجویی که در زندگینامه دانشوران سرزمین خود داشته ام متوجه شده ام که بیشترینة آنها از این ضعف رنج می برده اند. گاه می توان علاوه بر موارد بالا مسائلی نظیر عدم اعتماد به نفس لازم در انتشار نظرات و یا خضوع علمی افراطی را هم دخیل دانست. به هر حال این مسأله باعث شده است همواره ما با کمبود دانشمند مواجه باشیم.
نکته مهم تر قدرت در دست گرفتن قلم، آشنایی با نگارش درست و روشمند به ویژه در مورد مطالب علمی و صرف زمان و انرژی در راه نگارش جدی متون دانشی است. به نظر می رسد ریشة ضعف در این مسأله را باید در دوران تحصیلات ابتدایی و آموزش های اولیه اشخاص جستجو کرد. ضعفی که پس از گذشت سالیان زیاد از ورود آموزش و پرورش جدید همچنان بین دانش آموختگان ما خودنمایی می کند و بالتبع فرایند تولید علم را در این سرزمین دچار اختلال کرده است.