شکست
چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۱۱:۰۱ ق.ظ
جامم شکست، ساغر و پیمانهام شکست
پشتم شکست، تکیهگَهِ خانهام شکست
گنجی که روزگار به من داده بود رفت
در زیر خاک، گوهر دُردانهام شکست
تاج سرم تو بودی و اکنون که نیستی
آن تاج خوشقوارهی شاهانهام شکست
عمری دلم به عشق تو دیوانه گشته بود
رفتی چه زود و این دل دیوانهام شکست
روزم به پای بوس تو میشد شروع و حال
قصد و مراد و عادت روزانهام شکست
درد دلم دگر به که گویم به غیر تو
سنگ صبور حرف صمیمانهام شکست
گفتم به خانه رونق اگر نیست لیک هست
قدری صفا، صفای حقیرانهام شکست
آشفته است گر که مرا زلف عجب مدار
دستی که میکشید به سر شانهام شکست
بر سر زنان ز بس که برایت گریستم
چون دختران، شمایل مردانهام شکست
۰۲/۰۴/۱۴