تکراری
آیا زندگی و کار تکراری (روتین) داشتن بد است؟
بسیاری از انسانها تا جایی که میتوانند سعی و وکوشش خود را به کار میبرند تا بتوانند به یک ثبات در زندگی خود دست یابند. نتیجه این ثبات که آرزوی خیلیهاست، چیست؟ نتیجه آن داشتن یک زندگی روتین یا تکراری است.
اما وقتی انسانها به این ثبات دست پیدا میکنند میبینند که چقدر زندگی برایشان ملالآور شده است. از روزمرّگیها و روزمرگیها شکایت میکنند و خودشان را به در و دیوار میزنند که از آن حالت ثبات و آرامش خارج شوند.
هر چند ظاهر قضیه تناقض نشان میدهد اما باطن آن تناقض ندارد چرا که آن حالتِ بیثباتی اولیه با بیثباتی دوم بسیار با هم فرق دارند. در آن مرحلهی اول شخص دغدغه نان دارد و سعی و کوشش او در این است که بتواند لقمه نانی پیدا کند تا زندگی خودش را با هر جان کندنی هست، پیش ببرد. اما در حالت ثانویه او از مرحله غم نان گذشته است. او نیاز به بیثباتی دارد تا به زندگی یکنواختش هیجان بدهد.
خوب، تا اینجا حرف خاص و جدیدی نگفتهام. شاید برای همه این قضیه واضح و آشکار باشد. راستش حرف دیگری هم ندارم که بگویم. اما شما خودتان میتوانید دنباله ماجرا را بگیرید و ادامه دهید. خودتان میتوانید ببینید در حالت کشمکش اولیه هستید یا به ثبات رسیدهاید یا از زندگی یکنواخت و ثباتش دچار ملال شدهاید یا از این مرحله هم عبور کردهاید و زندگی سرشار از هیجان، تجربه، تنوع و کشمکشِ بدون دغدغه و غم نان دارید.
امیدوارم که شما و من در این مرحله از زندگی باشیم. به نظرم شیره زندگی را در این مرحله میتوان کشید.