صدای پیری
يكشنبه, ۱ دی ۱۴۰۴، ۰۸:۴۴ ق.ظ
صدای پیری از کوچه، خرابآهسته میآید
صدایاش چون طنین ضربهای بر دربهای بسته میآید
چو تِکتِک میکند با یک عصا بیغولهها را گز
صدایاش خسته میآید، صدایاش خسته میآید
همیشه عمر او در اوج بوده، اوج سختیها
صدای نازکآهنگی از این برجسته میآید
کمر را خم نموده روزگاران بس که بر دوشاش
نهاده بار سنگین، با قد بشکسته میآید
دگر امّید یاری در کسی هرگز نمیبیند
چنان درویش پیری عارف و وارسته میآید
فقط اندیشهی مرگ است در ذهناش که میگردد
رفیق مرگ و تنهایی به او وابسته میآید
مسیر زندگی را طی نمود آهسته پیوسته
ولی اکنون به حد و مرز مرگ و نیستی پیوسته میآید
۰۴/۱۰/۰۱