زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

اینجا صفحه ای است برای به اشتراک گذاشتن شعرها و نوشته هایم در زمینه های مختلف فرهنگ و ادبیات، معرفی و نقد کتاب.

آخرین مطالب
نویسندگان

فاتح شکست خورده

دوشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۳، ۰۹:۳۸ ق.ظ

چند شب پیش فیلم ناپلئون ساخته ریدلی اسکات را دیدم.

فیلم خوش‌ساخت، دیدنی و جذابی بود.

فعلاً کاری به نقد فیلم ندارم.

چیزی که می‌خواهم بدان بپردازم خود زندگی ناپلئون است

و برداشتی که از آن می‌توان برای دیگر انسان‌ها کرد.

فیلم، زندگی ناپلئون را از اولین نقاط موفقیت

و صعود او روایت می‌کند

به اوج می‌رساند

و در ادامه

روند افول و سقوط او را نشان می‌دهد.

کاری به حواشی فیلم و زندگی عشقی و خانوادگی ناپلئون هم ندارم.

به نظرم نقطه عطف و لحظه‌ی اساسی فیلم

که پس از آن زندگی ناپلئون دگرگون می‌شود

فتح مسکو است.

ناپلئون در جنگ‌های پی در پی پیروز می‌شود

تا جایی که امپراطور فرانسه می‌شود.

از لحاظ دیپلماسی و روش جنگی طوری عمل می‌کند

که شکست‌ناپذیر جلوه می‌کند.

تا فتح مسکو هم واقعاً همین طور است.

اما در این مقطع اتفاق عجیبی می‌افتد.

هنگامی که مسکو با آن راه دور و فاصله زیاد از فرانسه

و با لشکرکشی پانصد هزار نفره فتح می‌شود

خالی از سکنه است.

بله شهر مسکو با جمعیتی سیصد هزار نفره

پیش از رسیدن لشکر ناپلئون تخلیه شده است

و به غیر از چند نفر معدود کسی در شهر نیست.

تزار و مردم به سن پترزبورگ نقل مکان کرده‌اند.

خوب این هم باز یک پیروزی محسوب می‌شود

هر چند یک پیروزی بی‌مزه.

اتفاقی بعدی که می‌افتد این است 

که شهر به وسیله‌ی روس‌ها به آتش کشیده می‌شود

و ویران می‌گردد.

پس دیگر امکانی برای ماندن در شهر نیست.

ناپلئون یا باید به ادامه فتوحاتش در روسیه ادامه دهد

و به سمت سن پترزبورگ برود

که با توجه به رسیدن سرمای زمستان روسیه امکان ندارد

یا باید بی‌حاصل به کشورش برگردد

چون چیزی برای ماندن در مسکو وجود ندارد.

مجبور است راه دوم را انتخاب کند.

اما در راه برگشت هم لشکرش دچار سرما و قحطی می‌شود

و از پانصد هزار نفر 

حدود چهل هزار نفر به فرانسه می‌رسند.

یعنی حدود چهارصد و شصت هزار نفر تلفات می‌دهد.

تلفات برای یک جنگ انجام نشده

یا حتی پیروز.

طبیعی است که وقتی به فرانسه می‌رسد

از حکومت خلع و تبعید می‌شود

و ادامه‌ی ماجرا.

نکته‌ای که می‌خواهم از این مسئله برداشت کنم

شباهت این اتفاق با زندگی بسیاری از آدم‌هاست.

اولاً باید بدانیم

کلاً تعداد کمی از آدم‌ها هستند

که در زندگی‌شان اقدام به کوشش و تلاش برای فتح قله‌های موفقیت می‌کنند.

یعنی اصلاً انگیزه‌ای برای این مسئله ندارند

و به همان زندگی روزمره قانع هستند.

بعضی دیگر هستند

که فکر و انگیزه

و خواستی درونی

برای فراتر رفتن از عادات روزمره و همگانی

نیل به موفقیت

و سیر به سوی پله‌های بالاتر را دارند

اما به دلایل مختلف

توانایی انجام فتوحات و پیروز شدن را ندارند.

خوب معلوم است که شکست می‌خورند.

در رده‌ای بالاتر اما

عده‌‌ی معدودی هستند که هم انگیزه و هم توانایی دارند

به پیروزی هم دست پیدا می‌کنند

اما این پیروزی به هیچ دردشان نمی‌خورد.

پیروزی آنها فتح یک زمین سوخته است.

رسیدن به جایی است

که اصلاً قصدشان از تلاش و جنگیدن فتح آنجا نبوده است.

شخصی که یک عمر کار می‌کند

تا حساب بانکی‌اش را پر کند

و برای هفت نسل بعد از خودش هم بگذارد

اما در نهایت متوجه می‌شود با روندی که داشته

نه تنها خودش نمی‌تواند از پولش استفاده کند

که اطرافیانی هم ندارد

که از آن سرمایه استفاده کنند.

حالا یا اطرافیانی برای خود ایجاد نکرده است

یا با اخلاق و رفتارش آنها را از خود رانده‌است.

فردی دیگر که در یک رشته‌ی تحصیلی

به موفقیت‌های چشمگیر می‌رسد

ولی بعد از گرفتن مثلاً دکترا در آن رشته

متوجه می‌شود 

کلاً علاقه‌ای به کار کردن در آن رشته ندارد

و مثلاً می‌رود در مغازه‌ی پدرش فروشندگی می‌کند.

و بسیاری مثال‌های دیگر که خودتان بهتر می‌دانید.

می‌گویند کسی دو سال به خدمت سربازی رفت.

پس از اتمام دوره خدمت و گرفتن کارت پایان خدمت گفت:

«ای بابا! این را که داشتم. من گواهینامه رانندگی می‌خواستم.»

احوال خیلی از انسان‌ها همین است.

راهی را می‌رویم،

تلاش هم می‌کنیم،

به نتیجه هم می‌رسیم،

اما آن نتیجه چیزی نیست که می‌خواسته‌ایم.

همه‌ی زحمات

و حتی زندگی‌مان بر باد رفته است.

راه برگشت هم نداریم.

چه بسا برگشت بیشتر نابودمان کند.

ناپلئون بعد از آن شکست

باز هم دست از تلاش برنداشت.

اما هیچ وقت نتوانست به آن اوج پیشین دست پیدا کند.

چه بسا اگر دست به لشکرکشی به روسیه نمی‌زد

و با خیال راحت در کاخش لم می‌داد

سرنوشتی بسی افتخارآمیزتر 

و دوران حکومتی طولانی‌تر برایش رقم می‌خورد.

پس اگر می‌جنگیم تا پیروز شویم

قبلش با چشم باز ببینیم

برای چه می‌جنگیم

و اگر چیزی را که برایش می‌جنگیم به دست آوریم

با آن چه می‌خواهیم بکنیم.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۹/۰۵
محمد جلوانی

ناپلئون

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی