خودمان را گول بزنیم
داریم زندگیمان را میکنیم
با عقلی که خدا به ما داده است.
راه منطقی استفاده از عقل این است
که از منطق استفاده کنیم.
شاید بگویید این چه حرفی است؟
خوب معلوم است دیگر.
اما قضیه به همین سادگی نیست.
وقتی وارد زندگی میشویم
میبینیم
علاوه بر عقل و منطق خیلی چیزهایی دیگر هم هست
که در زندگی ما تأثیر دارند.
یعنی مناسبات ما را شکل میدهند،
در تصمیمگیریهایمان مؤثرند،
روابط ما را با دیگر تنظیم میکنند،
در نوع درآمد و امرار معاش ما دخیلاند
و خلاصه سر تا پای زندگی ما تحت تأثیر چیزهایی است
که دخل چندانی به عقل و منطق و تفکر نقّاد ندارند.
پر از توهّم
مغالطه
احساسات پوچ و بیمعنی
فشار و اجبار
یا خواهش و تمنّا هستند.
در یک کلام
جامعه
فرهنگ
اطرافیان
و سامان زندگی
در بسیاری مواقع
از ما میخواهد
که چشممان را روی حقایق ببندیم
و خودمان را گول بزنیم،
اسیر جریان روزمره زندگی
که از قبل برای ما پیشبینی شده است بشویم
و خواستهها
و حتی گاه
هوسهای دیگران را
که برای ما نه جذابیتی دارد
نه عقلانی میپنداریم
انجام دهیم.
نه تنها انجام دهیم
که سعی و کوشش در هر چه بهتر انجام شدن آنها داشته باشیم
و آن را برای دیگران هم ترویج کنیم.
دیگران
مثلاً نسل بعد را بر اساس آن تربیت کنیم
و روز به روز در گسترش آن کوشا باشیم.
چیزی که در نهاد خود آن را قبول نداریم
و میتوانیم علیه آن اقامه دعوی کنیم.
چیزی که حتی ممکن است برایمان بیاهمیت باشد
یا نهایتاً با آن حال نکنیم.
اما این اجبارها هیچگاه ما را رها نمیکند.
از پوشش و خورش گرفته
تا طرز حرف زدن
و کار کردن
و تفریحات و اوقات فراغت
و هر چیز دیگری که به ذهن میرسد.
اگر تسلیم این خواسته شوید
در این حالت روال زندگی عادی
و خوش و خرّم خواهد بود.
شما یک آدم شایسته هستید
که لیاقت آن را دارید
شهروند خوب جامعه شناخته شوید
و ممکن است برای تلاشهایتان
حتی تقدیر شوید.
اما وای به حالتان
اگر علیه یکی از خواستهها
بخواهید قیام کنید
یا نه
فقط به پای آن سر فرود نیاورید
یا حتی کمتر از آن
انجام دهید
اما نقدی هم بر آن داشته باشید
مثلاً بگویید باشد
میپذیرم
و انجام میدهیم
اما به نظرم این اشکال را دارد.
و گاه حتی کمتر از آن.
حتی بروز ندهید که قبول ندارید
و هر چه گفتند انجام دهید
اما در ذهن خود برای آن جایگاهی قائل نباشید.
حتی در این حالت هم اگر دچار تفتیش عقاید نشوید
عذاب وجدان
و کشمکش درونی
که بین امور نهادینه شده از کودکی
و عقل و منطق شما در میگیرد
بیچارهتان میکند.
حالا میخواهید چه کار کنید؟
بله،
همان راحتترین کار.
اگر میخواهید زندگی کنید
و هر لحظه از زندگی برایتان
تلختر از زهر نباشد
خودتان را گول بزنید.
چشمتان را ببندید
و به دغدغههای درونی خود بیاعتنا شوید.
میبینید
دنیا چه خوش و خرّم میشود؟
از ما گفتن.