زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

زوایا

سرکشی به زوایای پنهان کتاب، ادبیات و فرهنگ

اینجا صفحه ای است برای به اشتراک گذاشتن شعرها و نوشته هایم در زمینه های مختلف فرهنگ و ادبیات، معرفی و نقد کتاب.

آخرین مطالب
نویسندگان

شاعر مردمی کیست؟

يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۲۴ ق.ظ

نگاهی به شعری از «خاسته»

مرحوم اصغر حاج‌حیدری «خاسته» (1324-1391) را بیشتر از یکی دو بار آن هم اواخر عمرش ندیده بودم. چهره‌ای روستایی و آفتاب سوخته داشت با لبخندی که از صورتش محو نمی‌شد. لباسی ساده و تا حدودی مندرس بر تن می‌کرد و کلاهی بر سر می‌گذاشت که او را از طبقة فرودست جامعه نشان می‌داد. تا وقتی شعر خواندنش را نشنیده بودی به سیمایش نمی‌خورد شاعر باشد. اما وقتی لب به شعر می‌گشود شعرش را روان، پرمغز و خالی از اشکال و انحراف می‌یافتی. سخن گفتنش دلنشین و خودمانی و به دور از هرگونه تکلف بود. به شاعرنمایان روشنفکر نمی‌مانست و اصلاً در جو چنان فضاهایی تنفس نمی‌کرد. شاید به همین خاطر دیر به شهرت رسید و تا زنده بود چندان شعرش پاس داشته نشد.

وقتی از دنیا رفت تشییع باشکوهی از او به عمل آمد که جای شگفتی برای من داشت. چرا باید مردم یک شهر کوچک برای یک شاعر این‌گونه به خیابان بیایند؟ اصلاً مگر چند نفر اهل شعر و ادب در این شهرستان (خمینی‌شهر/سده) هستند که خاسته را بشناسند و غم از دست دادنش آنها را به تشییعش بکشاند؟ نکته اینجا بود که خاسته (بر خلاف بسیاری) برای شاعران شعر نمی‌گفت. خاسته شاعر مردم بود و برای آنان شعر می‌گفت. این را از کجا فهمیدم؟

چندی پیش به صورت کاملاً اتفاقی کتابی را تورق می کردم. کتابی با عنوان «ز اشک پرس حکایت» با زیر عنوان «اشعار شاعران معاصر در سوگ عارف کامل حضرت امام خمینی سلام الله علیه» و با برچسب «سوگنامه 3» که توسط مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) در بهار سال 1372 در 558 صفحه چاپ و در زمستان 1372 به چاپ دوم رسیده بود(نسخة در دست من همین نسخه است). پیداست که چنین سوگنامه‌ای حاوی چگونه اشعاری است. اشعاری که از لحاظ ادبی در نوع مرثیه می‌گنجند و حول محور فقدان رهبر انقلاب اسلامی سروده شده‌اند و شاید ویژگی خاص دیگر که آن را بارز در نوع ادبی یا ساختار شکن در پرداختن به موضوعی تازه باشد در خود ندارند. بنا به آنچه در مقدمه آمده این کتاب «سومین دفتر از سوگ‌سروده‌های شاعران انقلاب اسلامی» است که همراه با سوگنامة2 با تأخیر از مجموعة اول انتشار یافته‌اند که علت آن «ارزیابی، حک و اصلاحِ آثار گردآوری شده و دقت در گزینش آثار شایسته‌تر» بوده است که «با استعانت از تجارب شاعران متعهد انقلاب اسلامی» انجام شده است. گردآورندگان و ملاک انتخاب‌هایشان مشخص نشده‌اند.

چنان که در مقدمه مشاهده می‌شود آثار، گردآوری شده‌اند (از کجا؟ معلوم نیست) و مورد ارزیابی دقیق قرار گرفته‌اند که بسیار هم زمان‌بر بوده است. (فوت رهبر انقلاب سال 1367 و چاپ کتاب 1372 است یعنی با فاصلة حدود 5 سال). ظاهراً فراخوان یا جشنواره یا محفل شعری هم در کار نبوده‌است. با توجه به این‌که بسیاری از اشخاصی که در این مجموعه اثر دارند (نام حدود سیصد نفر به ترتیب حروف الفبای نام خانوادگی در فهرست قید شده است) نام‌آشنا نیستند یا در آن زمان جوان یا نامشهور بوده‌اند و طبیعتاً نمی‌توانسته‌اند دیوان یا مجموعه شعری داشته باشند می‌توان حدس زد اغلب اشعار از مطبوعات گردآوری شده‌اند. همچنین از هر نفر یک یا چند اثر (تا هشت اثر هم وجود دارد) آورده شده که به همین خاطر حجم کار را کلان کرده است. ناگفته پیداست که چنین آثاری با چنین گستره‌ای در چه سطح می‌توانند باشند و شکل کار را از یک کتاب فخیم و ماندگار به کاری کشکول‌مانند با ویژگی‌های کتاب‌سازی تنزل داده است.

گه‌گاه به نام‌های آشنایی همچون پژمان بختیاری، عباس براتی‌پور، حبیب چایچیان، عباس خوشعمل، حمیدرضا شکارسری، بهمن صالحی، سپیده کاشانی، جواد محقق، محمدعلی مردانی، محمد مستقیمی برمی‌خوردم. همچنین دیگرانی نظیر سید مرتضی آوینی و سید عبدالله فاطمی‌نیا که علی رغم شهرتشان به عنوان شاعر نمی‌شناختم. در اینجا قصد نقد و ارزیابی تک‌تک شعرها را ندارم. مسلم است که شاعران و شعرها در یک سطح نیستند. فضای کلی اشعار همان است که در کلیت نوع ادبی مرثیه می‌توان یافت. عمدة آن غم از دست دادن یار، عذاب فراق، سوگواری و ناله سردادن و گه‌گاه توصیف‌های دلگیر از طبیعت غصه‌ناک و یا بهره‌گیری از تعابیر عرفانی است. در سنت ادبی زبان فارسی معمولاً مرثیه در قالب قصیده سروده می‌شود. در این مجموعه اغلب قریب به اتفاق اشعار سنتی و قدَمایی (در قالب‌های قصیده، غزل، مثنوی، رباعی و ...) و تعداد انگشت شماری از آنها شعر نو است. برای نشان دادن فضای حاکم بر کتاب به صورت کاملاً اتفاقی چند بیت ابتدایی برخی از اشعار (اشعار دارای عنوان هستند که معلوم نیست انتخاب عنوان از شاعران بوده است یا گردآورندگان) بدون بردن نام شاعران آنها نقل می‌کنم:

بدرود حیات گفتی ای بر تو درود

ای که نفست حیات انسان‌ها بود ...

***

ز پیش دیده‌ام پرواز کردی

به هجرانت مرا دمساز کردی ...

***

رفتی و داغ تو بر سینة باغ وطن است

پدرا بی تو وطن معنی بیت الحزن است ...

***

از آتش غم تو که بر تن نشسته است

قلبم چو محملی است که در هم شکسته است ...

***

باور ندارم

نزول خورشید را

باور ندارم

کوچ آفتاب را

چاه مغرب چرا چراغان است؟!

ذهن متلاطم اقیانوس

چرا مکدر شد؟ ...

***

رفتی و داغ تو بر لوح دیده ماند

رفتی و داغ تو به دل غم کشیده ماند ...

و قس علی هذا

در حین تورق در بین نام‌های مختلف چشمم به نام اصغر حاج حیدری «خاسته» خورد. سرخورده از اینکه هنوز شعر ناب دندان‌گیری در این مجموعه ندیده بودم مشغول خواندن شعر خاسته شدم. شعر خاسته با عنوان «غروب خورشید» و در قالب مثنوی اینگونه آغاز می شود:

تیره شد عالم مگر خورشید رفت

کز دل ما پرتو امید رفت

با خود گفتم با این شروع احتمالاً این شعر نیز همچون دیگر اشعار مجموعه به جز مجموعه‌ای از آه و ناله چیز دیگری نیست اما ناگهان در شروع بیت دوم چرخشی هنری و زیرکانه مشاهده کردم که نظرم را نسبت به خاسته و شعرش عوض کرد:

این همه غوغای مردم بهر چیست؟

شور عاشورای مردم بهر کیست؟

چیز جدیدی برایم متجلی شده بود: «مردم». چرا این واژه این‌قدر در این مجموعه بدیع بود و تازگی داشت. آیا دیگر شاعرانی که شعرشان در این مجموعه بود هم به مردم توجه داشتند یا همه محو شخصیت محوری یار از دست رفته شده بودند و مردم را به کلی فراموش کرده بودند؟ خواندن شعر را ادامه دادم:

لاله‌دل‌ها داغدار کیستند؟

عاشقان شمع مزار کیستند؟

این عزیزان از چه بر سر می‌زنند؟

خانة غم را چرا در می‌زنند؟

این غریبان ماه را گم کرده‌اند

یا دلیل راه را گم کرده‌اند

همان‌طور که می‌بینیم خاسته با اینکه از موضوع محوری مرثیة خود منحرف نمی‌شود اما دامن مردم را رها نمی کند و در دنباله حتی بر شدت آن می‌افزاید:

نیست آهِ این غریبان بی‌سبب

قصه‌ها دارند از بیداد شب

گرچه می‌باشند بی‌نام و نشان

ریشه در تاریخ دارد دردشان

نالة اینان نوای بی نواست

ضجة زنجیریان قرن‌هاست

دوش اینان دیده سنگین بارها

از جفای زورمندان بارها

خشم می‌بارد اگر از مُشتشان

هست داغ بردگی بر پُشتشان

چون بلال‌اند این صف مشتاق‌ها

جسمشان نیلی است از شلاق‌ها

دیده‌اند اینان بسی آزارها

حبس‌ها، تبعیدها و دارها

رنگ خون دارد اگر آوایشان

داغ هابیل است بر دل‌هایشان

می‌بینیم که مرثیه تبدیل به متنی فاخر در تجلیل از مردم و فداکاری‌هایشان شده است. مردمی که یک رکن اصلی انقلاب بودند و اگر حضور و همراهی آنها نبود مطمئناً انقلاب به پیروزی نمی‌رسید و آرمان‌های امام محقق نمی‌شد. چیزی که در این مجموعه بسیار نادیده گرفته شده و تقریباً هیچ جایی در آن ندارد.

پس از آن دوباره بازگشتی هنری (حسن تخلص) به موضوع اصلی شعر زده می‌شود و شعر اینگونه ادامه می‌یابد:

نوح رفته جان امت خسته است

کشتی امیدشان بشکسته است

کوه عزم و همت و تصمیم رفت

کعبه خالی مانده ابراهیم رفت

به دنبال آن مضمون‌های معمول مرثیه، پی‌گرفته می‌شود و شعر ادامه می‌یابد. انتظار این است که شعر با چند بیت سوزناک پایان یابد اما خاسته باز هم به دامان مردم بازمی‌گردد و شعر خود را با یاد مردم و حتی نام ایران پایان می دهد. چیزی که در چنین مجموعه‌ای شگفت می‌نماید:

گرچه رهبر رفته راه او بجاست

بیرق خونین او بر دوش ماست

بیشة ایران‌زمین بی‌شیر نیست

دست گردان خالی از شمشیر نیست

گرچه رهبر رفته امت زنده است

راه او را از وفا پوینده است

رهبر ما رفته از او راه هست

رفت گر خورشید نور ماه هست

و بدین‌گونه شعر تمام می‌شود.

بعد از خواندن این شعر بود که راز مردمی بودن شاعری همچون خاسته بر من مکشوف شد. شاعری که حتی در بحبوحة غم و عزا و تجلیل و مدح و مرثیه همواره در یاد مردم است و خاطر آنان را پاس می دارد. به همین خاطر است که مردم هم یاد او را نگه می‌دارند و خاطرة او را حفظ می کنند با این‌که می‌دانیم چه بسیار بوده‌اند و هستند شاعران شیرین سخن افسون‌کاری که دیگر کسی (حتی شعرا) یادی از آنها نمی‌کند. به نظر من تعریف شاعر مردمی این است و شاعر مردمی این‌گونه است و باید باشد. خاسته یکی از شاعران مردمی این سرزمین بود.

خدایش بیامرزاد و بر امثالش بیفزایاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی