شاعر مردمی کیست؟
نگاهی به شعری از «خاسته»
مرحوم اصغر حاجحیدری «خاسته» (1324-1391) را بیشتر از یکی دو بار آن هم اواخر عمرش ندیده بودم. چهرهای روستایی و آفتاب سوخته داشت با لبخندی که از صورتش محو نمیشد. لباسی ساده و تا حدودی مندرس بر تن میکرد و کلاهی بر سر میگذاشت که او را از طبقة فرودست جامعه نشان میداد. تا وقتی شعر خواندنش را نشنیده بودی به سیمایش نمیخورد شاعر باشد. اما وقتی لب به شعر میگشود شعرش را روان، پرمغز و خالی از اشکال و انحراف مییافتی. سخن گفتنش دلنشین و خودمانی و به دور از هرگونه تکلف بود. به شاعرنمایان روشنفکر نمیمانست و اصلاً در جو چنان فضاهایی تنفس نمیکرد. شاید به همین خاطر دیر به شهرت رسید و تا زنده بود چندان شعرش پاس داشته نشد.
وقتی از دنیا رفت تشییع باشکوهی از او به عمل آمد که جای شگفتی برای من داشت. چرا باید مردم یک شهر کوچک برای یک شاعر اینگونه به خیابان بیایند؟ اصلاً مگر چند نفر اهل شعر و ادب در این شهرستان (خمینیشهر/سده) هستند که خاسته را بشناسند و غم از دست دادنش آنها را به تشییعش بکشاند؟ نکته اینجا بود که خاسته (بر خلاف بسیاری) برای شاعران شعر نمیگفت. خاسته شاعر مردم بود و برای آنان شعر میگفت. این را از کجا فهمیدم؟