روش من درآوردی برای غلبه بر افسردگی 2
افسردگی یعنی عدم توانایی جذب و دیدن زیباییها و شادیها. مثل این که شخصی عینکی با شیشه خاکستری رنگ به چشم خود بزند و دیگر همه چیز را یا زمینهای خاکستری ببیند. بدین گونه در کنار رنگهای مات و خسته کننده و کبود، توانایی دیدن رنگهای شاد و گرم و زنده را از دست میدهد.
البته افسردگی یک انتخاب نیست (لااقل برای بیشتر افراد) بلکه بیشتر مثل یک بیماری است که با زمینههای ارثی، روحی-روانی و همچنین اکتسابی میتواند ذهن شخص را مورد هجوم خود قرار دهد. گاهی افسردگی بنا به تشخیص متخصص با خوردن یک داروی ساده رفع میشود و شخص به دنیای تنوع نورها و رنگها پا میگذارد اما گاهی کار پیچیدهتر از این میشود و ماجرا کِش پیدا میکند و میتواند حتی منجر به خودکشی شود و عوارض جبران ناپذیری به دنبال داشته باشد.
یکی دیگر از روشهای مندرآوردی برای غلبه بر افسردگی (از آن نوع دورهایِ ساده که در پست قبل راجع به آن حرف زدم) گوش سپردن به موسیقی مورد علاقه است. هر انسانی اگر اهل موسیقی شنیدن باشد، در طول عمر خود صدها آهنگ و آواز و ترانه شنیده است که دوست داشته و با شنیدنشان حس خوبی پیدا کرده است. در نتیجه هر کدام از ما دهها آهنگ در ذهن داریم که میتوانیم آنها را در لیست علایق ویژه خود فهرست کنیم. اما به نظرم برای هر کسی دو یا سه آهنگ بیشتر نیست که هر وقتِ هر وقت آنها را گوش بدهد، حتی اگر در بدترین شرایط روحی باشد، حس خوبی در او ایجاد میشود. این آهنگها در غربالِ شنیده شدن در شرایط مختلف امتحان خود را پس دادهاند و همواره نتایج دلپذیری از خود به جا گذاشتهاند.
ممکن است این دو سه قطعه موسیقی، آهنگهای خیلی خاصی هم نباشند و برای دیگران حس خاصی برنینگیزانند اما برای اولین بار در زمان و مکان و شرایط ویژهای به گوش آن شخص رسیده باشند و هر بار که دوباره به گوشش میرسند خاطره آن شرایط ویژه را زنده کنند.
به هر حال اگر آدم بتواند آن دو سه آهنگ خیلی خاص و ویژه خود را بشناسد و در دسترس داشته باشد و به محض این که دید حالش رو به افسردگی میرود چند بار گوش بدهد، نتیجه خیلی خوبی خواهد گرفت. حداقل تسکینی موقت برای او خواهد بود تا بتواند با فراغ بال بیشتری درون خود را واکاوی کند و از چنگ دیو افسرگی برهاند.