گزلیک
گزلیک انتقام فرود آمد
و عشق قربانی تکثیر آینهها شد
لاله از بس که عاشق
لب فرو بست
دلاش سوخت
خاکسترنشینِ خونِ شقایق شد
گزلیک انتقام فرود آمد
و عشق قربانی تکثیر آینهها شد
لاله از بس که عاشق
لب فرو بست
دلاش سوخت
خاکسترنشینِ خونِ شقایق شد
زلال نیستم اما
این گونهام در برابر تو
مانند این کف دست
شعرم نه از سر ریاست
نه از یاری
آیینهی وجود من است
گفتم شعری بنویسم
با این عنوان که
«بهمن و پنجاه و هفت
نام دو سیگار نیست»
شوکه شدی
زیرا که بود
88/12/8
اگه سرها از بدنها جدا میشن و
به آسمون پرتاب میشن
اگه دندههای آدما زیر چرخ کامیونا له میشن
اگه چشا از کاسهاش در میاد
اگه همه به روی هم مسلسل میکشن و
همدیگه رو تیربارون میکنن
وقتی بیدار میشوم
هفت شنبههایی که از صبح تا شباش فقط غروب است
چشمهایام از پشت پنجره
باران اندوه مینوشند
انگشتهایام در هم فرو میروند
سبّابه با مسبّحه دعوایشان میشود
تَ تَق
ترکید
سندباد من
ای پاریس
پیاده روی روی برگهای خزانزدهی شانزه لیزه
و دستهای بیجای احساسِ گمشدهی نمیدانم