شهر یارها
شنبه, ۴ آبان ۱۴۰۴، ۱۲:۰۵ ب.ظ
شهرِ یارها
شهرِ یادها
شهر خوارها
شهر خوبها
شهر روزها
شهر شب
شهر صبح
یا غروبها
توی گیسوان خویش چنگ میزند
یاد روزها
هفته
ماهها
یا که سالها
محو و پوشیده در قیل و قالها
نان و شعر و یاس
عاشق نحیف
مرد بیحواس
نرگس و اقاقیا و نسترن
سوسن و سپرغم و
مریم و محمدی
آه حال من چه خوب شد
وقتی آمدی
شهر کوچهها
شهر کویها
شهر باغها
شهر جویها
شهر مدرسه
شهر مرغزار
هشتی و گشتی و معبر و گذار
شاه تشنه لب
ساقی عطش
زیر نور شمع
چارسویها
شهر زورخانهها
شهر مردها
شهر آزادگی در نبردها
خاک هم صفای آب جاری و زلال دارد و
مرد
وقت رفتنش به گود
دست میکشد به آن و زی لبش اشاره میکند
شهر شهر شهر
خسته شد دگر ز یادبودها
رُستمات کجاست؟
هان بگو
فسرده در چه شغادها
88/1/22
۰۴/۰۸/۰۴