عاقبت
چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۱۹ ق.ظ
سوگوار دل خویشیم و نداریم خبر
که چه سان میکند این روز و شب عمر گذر
کیش و ماتیم ز شطرنج خدایی خدا
که بَرَد خانه به خانه همه را سرتاسر
مهرههاییم و نداریم اراده از خود
جا به جا میکند انگار که دستی از بَر
آنچنان خیره و مَحویم به بازی گویی
جادویی کرده به کار دل ما، افسونگر
گردبادیم که بیهوده به صحرا گردیم
گِرد خود تاب خوریم و نرویم آنسوتر
زاد و توشی نبود تا که بدان تکیه کنیم
بلکه زین مرحله صعب نماییم سفر
بیهُش و بیهُده پوییم در این سیرِ عبث
آن زمانی به خود آییم که دیر است دگر
#محمد_جلوانی
۰۰/۱۱/۰۶