یک بار
شنبه, ۱ دی ۱۴۰۳، ۰۸:۱۸ ق.ظ
شرح شوریدگیام را به تو گفتم یک بار
از تو حرفی ز ترحّم نشِنُفتم یک بار
دائماً فکر تو مشغول نموده است مرا
فارغ از فکر معاش و خور و خُفتم یک بار
خفته بودم همهی عمر در آغوش عدم
تا تو را دیدم و از شوق شکفتم یک بار
چشم من تا به تو افتد ز سرم هوش رود
همهی همّتم آن است نیفتم یک بار
کاش تنهایی من با تو به پایان برسد
لحظهای را که ببینم به تو جفتم یک بار
گر غباری به دلم بود ز بیداد زمان
همه را با هوس عشق تو رُفتم یک بار
هر دم از عمر من از عشق تو ارزش گیرد
بیوجود تو من انگار که مُفتم یک بار
تا به دام تو گرفتار شوم آرامم
کاش هر روز به دام تو بیفتم یک بار
۰۳/۱۰/۰۱