شهر هنر
شنبه, ۴ آبان ۱۴۰۴، ۰۱:۱۲ ب.ظ
شهروند شهر هنرم
امشب شام
سپیدهی مانده از صبحانه دارم
با کمی سُس تند خورشید ظهرگاهی
دوست داشتم شام
مهتابِ سرخکرده بخورم
چه چاره که اول ماه است
و مهتاب گیر نمیآید
همسایهام
امشب شام
ضرباهنگ شرقی بورخس میخورَد
ناهار
سالاد کوییلو خورده است
صبحانه پیرمرد و دریا شنا کرده است
همسایهی دیگر
شام چهار مضراب درویش خان
ناهار
سالاد چهار فصل ویوالدی
صبحانه
مقامی جای خود دارد
دیگری
شاماش ناصرالدین شاه آکتور سینماست
ناهار آخرین تانگو در پاریس میرقصد
صبحانه روانی هیچکاک است
و آن یکی
شام سالوادور دالی
ناهار لورکا
صبحانه بونوئل
گویی در این شهر
نان و پنیر پیدا نمیشود
88/12/19
۰۴/۰۸/۰۴