مواضع یارانه ای
(طنزیات)
این مطلب مال زمانی است که مردم بین انصراف یا عدم انصراف از دریافت یارانه موضع مشخصی نداشتند.
از آنجایی که این بنده حقیر سراپا تقصیر، مشاعر درست و حسابی ندارم و در رفع و رجوع امور یومیه خود به جای مراجعه به گوهر عقل شریف که خداوند یک دست آکبند آن را در وجود ما به ودیعت نهاده است – به طور معمول – به حرف و حدیث دیگران گوش می دهم، در رویداد مستحدث اخیر یعنی دریافت یا عدم دریافت (مساوی با انصراف قطعی صریح همیشگی بدون بازگشت) یارانه های متبرک فرد اعلای حاجی پسند بازاری طلب – به طور اخص – لازم دیدم از مشورت همگان (اعم از اقوام و خویشان و دوستان و نزدیکان که از مکان های دور و نزدیک در ایام سرور آفرین نوروز زینت بخش منزل ما بوده اند و یا زینت بخش محفلشان بوده ایم از دیدن ما مسرور و جهت پرکردن چند دقیقه تا چند ساعتی که در محضر مبارکشان حضور داشتیم گاه برگرفته از تفکری عمیق و گاه از روی بخارات معده اظهار فضلی می نمودند) بهره برده از این ورطه ی بگیرم یا نگیرم خود را رهایی دهم. فلذا فهرستی از نظریات این افاضل مذکور با ذکر شغل شریف و مقام منیف و اموال قول و منقول و غیر منقول، ذیلا آورده می شود. هر چند جمع بین این نظرات جدّا کاری بس طاقت فرسا و نفسگیر و فرصت سوز می باشد لکن فعلا به ذکر اقوال اکتفا و نتیجه ی نهایی را به خداوند متعال موکول می نمایم.
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
پ.ن.1: تعداد نظریات خیلی بیش از این بود ولی به علت ضیق وقت و صفحه به همین مقدار بسنده گردید.
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
پ.ن.2: ما را خود سر این کار نبود. از بس به گوشمان خواندند که بگیرید و نگیرید، دغدغه مند شدیم.
- پدر افخم مفخم بنده.کارگر ساده ی زحمتکش با نتیجه ی یک عمر تحویل هفت فقره گوینده لااله الا الله به جامعه مسلمانان جهان و دارای یک باب منزل مسکونی در محله پدری خود که نیمی از آن در رهن یکی از بزرگ ترین بانک های اسلامی جهان و نیمه دیگر به نام همسر گرامیشان یعنی مادر عزیزتر ازجان ماست. مقدار معتنابهی زمین های کشاورزی بایر در کویر لوت که زمانی مرد رندی نتیجه ی زحمات چندین و چند ساله ی ایشان را چپو و به بهانه های واهی نظیر افتادن در کنار بزرگراه و احداث پمپ بنزین و استراحتگاه مسافران به ایشان و در نتیجه به ما انداخته است. یک باب! اتومبیلی چهار چرخ و شش درب به نام پراید غرّان -صأنه الله من حوادث الدوران- همراه با سرقفلی مغازه ای در همین نزدیکی مدرسه محله که زمانی ایشان در آن آب نبات قیچی به بچه مدرسه ای ها می فروختند و در حال حاضر کسی از حال و احوال آن خبر ندارد زیرا در تعریض خیابان جلوی مدرسه محو گردید. ایشان معتقدند: «پُر می کُنیم (اعرابش را گذاشتم تا خدای ناکرده پَر می کَنیم نخوانید) تا ببینیم چه می شود.»
-اخوی بزرگوار ما. دکترای تازه فارغ التحصیل حقوق دارای یک باب منزل مسکونی در منتهی الیه خیابانی در اطراف شهر که به مرور تبدیل به احسن می نمایند. اتومبیلی به نام سمند و مشغول به تدریس در دانشگاه های معتبر و غیر معتبر و نامعتبر و هرگز معتبرِ حقیقی و مجازی و آنلاین و آفلاین سراسر کشور. به نظر ایشان: «یارانه سهم ما از پول نفت است. چرا نگیریم؟»
-اخوی کوچکترمان. دانشجوی هنر گرایش سازهای کوکی. از مال دنیا دارای یک عدد لپ تاپ، یک عدد تبلت، یک عدد آیفون تصویری! و یک گیتار درب و داغان به همراه مجموعه آثار چخوف که جانش به تک تک آنها به ویژه پروفایل اصلی اش در فیسبوک بسته است. ایشان فارغ از دغدغه های دو جهان است و از آنجایی که بهترین شغل دنیا را ددی پولدار می داند فعلا از جیب پدر ارتزاق می نماید و نظری ندارد.
-همسر متعلقه. زوجه ی حلالیه شرعیه. از مال دنیا به جز همسری خوب و فرزندی سالم و مهریه ی عندالمطالبه چیزی ندارد. در حالی که کاری به این کارها ندارد معتقد است کارت واریز یارانه حتما و صرفا باید نزد ایشان نگهداری شود.
-مادر مکرمه معظمه. همواره یا در حال خانه تکانی یا پذیرایی از مدعوین و غیر مدعوین گرامی بودند. فرصت نشد مذاکره کنیم.
-خاله افروز و شوهرشان ارسلان خان به همراه دخترشان مهسیما و دامادشان هوتن. دارای مقدار معتنابهی ملک و املاک و غیره. همگی به شغل شریف انبوه سازان مسکن اشتغال دارند. دریافت یارانه را حق مسلم ما می دانند.
-عمو یارقلی. عموی پدرمان. روستایی باصفا از یکی از آبادی های سفلی. دارای زمین کشاورزی مشاع و یک عدد تراکتور و تعداد معتنابهی فرزند. برای ایشان: «فقط پول بنزین تراکتور را بدهند کافی است.»
-مشهدی فیض الله همسایه ی تهِ تهِ تهِ کوچه که دو سه باب مغازه ی سرِ سرِ کوچه و چند حساب بانکی متعلق به ایشان است. ایشان که در نوجوانی یک چشم خود را در اثر تورک (آبله امروزی) از دست داده است به شغل شریف تکدی گری به صورت نیمه مخفیانه در سطح بازار اشتغال دارند. به عقیده ایشان: «اصولا حق گرفتنی است نه دادنی.»
-داش کامبیز. مشهور به کامبیز ته خط. همسایه ی همیشه در صحنه ما که ایشان را هر صبح و شام هنگام رفت و برگشت از کار روزانه سر چهار راه محله در حال چرخاندن زنجیر، تسبیح، سرسوئیچی و غیره مشاهده می کنیم. ایشان در کار بیزینس داروهای آرامش بخش و استرس زا (روان گردان پیشین) هستند. از اموال ایشان خبری در دست نیست. معتقدند: «گرفتن یارانه اُف داره.»
-جناب سرهنگ حاج آقا دکتر . . .( از بردن نام ایشان به دلایل امنیتی معذورم). ایشان پسر عمه پدر خانم پسر باجناق برادر زن حقیر و از مسئولان رده بالای مملکتی هستند که خدمات شایانی در دوران تصدی گری خود در سمت های مختلف لشگری و کشوری به این مرز و بوم و آب و خاک و باد و آتش کرده اند. بنده بالکل از میزان اموال و دارایی های منقول و غیر منقول ایشان بی اطلاعم و فقط در حد شایعات مقرون به صواب چیزک هایی شنیده ام –و العهده علی الراوی-. از ایشان نقل شده که: «واقعا اگر کسی احتیاج به یارانه ندارد، خوب نگیرد. چنانکه بنده فقط در چند سال ابتداییِ یارانه ی اول اخذ کردم و بعد هم دیگر هر کاری کردند، نگرفتم و اکنون هم ثبت نام نمی کنم.»
با عرض پوزش از اینکه وقت گران بهای شما را گرفتم، همگی را به خدای منان می سپارم.
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری
یا حق