کار بهتر است یا ثروت؟!
(معرفی کتاب)
«کسانی که در زمره نیروی کارند بیشتر از کسانی که خارج از این جرگه اند عمر میکنند.»[1]
با توجه به تجاربی که در طول سالیان در برخورد با افراد مختلف داشته ام به این نتیجه رسیده ام که بیشتر مردم – علی رغم سال ها زحمت و تلاش در راه کسب معاش و تأمین امور اقتصادی خود- دیدگاه واضحی نسبت به مقولة کار و شغل ندارند و اصولا بین دو گزینه «بهترین تفریح کار است» و «بهترین کار تفریح است» نمیتوانند تمایزی قائل شوند.
گذشته از اینکه بیشینة انسان ها، مغلوب جو رفتاری و گفتمانِ فکریِ مسلط در جامعة خود هستند و معمولا از شناکردن خلاف جریان آب واهمه دارند –که تا یک جایی معقول هم هست- تعداد کثیری حتی مرعوب فضای غالب هستند و به محض ایجاد کوچک ترین رویکردِ افراد به مقوله ای خاص - فرض بگیرید مد شدن یک نوع رفتار یا حتی پوشش- نه تنها روند زندگی خود را متناسب با آن تغییر می دهند که حتی با استقبال زایدالوصف و در عین حال بی دلیل شان باعث تشدید فضای آن حرکت و سلب اراده از دیگر افراد برای تصمیم گیری منطقی می شوند. در نتیجه جریان رودی را که خود با آن همراه شده اند تبدیل به سیلی خانمان برافکن می کنند.
واضح ترین اتفاق در این گونه امور که مربوط به بحث این مقال است شراکت افراد در امور اقتصادی و کاری است . برای خیلی از افراد، کار تنها و تنها در جهت کسب درآمد و پول تعریف شده است. چنین اشخاصی که نمی دانند برای چه کار میکنند و گاهی اصلا نمی دانند چه کار می کنند در زمینه های مالی و پولی همواره چشم خود را به دهان دیگران دوختهاند تا ببینند دیگران چه می کنند تا به پیروی از آنها سیستم اقتصادی زندگی خود را تنظیم کنند. این مسئله به معنای باری به هر جهت بودن این گونه افراد است که باعث می شود گاهی پیروز شوند –یعنی پول و پله ای به جیب بزنند- و یا شکست بخورند.
البته موارد بسیار زیاد است و تنها محدود به مقوله های مالی و پولی هم نیست؛ از انتخاب رشته تحصیلی تا انتخاب همسر و ... . اما برای مثال، یکی از بارزترین نمونه های اقتصادی جدید آن را می توان در بحث خرید خودرو وطنی مشاهده کرد. ابتدا کمپین «نه به خرید خودرو صفر کیلومتر» ایجاد میشود تا جایی که حتی برخی، خودروهای خریداری و خارج شده از کمپانی های تولیدی را سنگ باران می کنند اما به محض اینکه رویکردی در جهت ثبت نام خودرو بر اساس تسهیلات تشویق کننده به وجود می آید و عده ای بدان رو می آورند، چنان استقبال پرشکوهی می کنند که چشم ها خیره می شود. جالب است که به اذعان افراد مختلف تعداد زیادی از مردم در روزهای اول و دوم ثبت نام فقط به عنوان تماشاچی به نمایندگی ها سر می زدند و وقتی دیدند که عده ای دیگر مایل به ثبت نام هستند، هجوم خود را از روز بعد آغاز کردند.
بالا و پایین شدن قیمت سکه و ارز و بالا و پایین رفتن ضربان قلب مردم نمونه واضح دیگر است. قیمت زمین یک جور دیگر و ... . قصد اطاله کلام ندارم و میدانم خواننده محترم خود به خوبی واقف بر موضوع هست. فقط میخواهم از دید خود بگویم چرا چنین اتفاقی می افتد. نگارندة سطور مشکل اصلی را عدم وجود مبنای فکری در زندگی اقتصادی مردم و نداشتن شناخت از جایگاه کار و درآمد و پول و مادیات در زندگی و رابطة آنها با هم می داند. در حقیقت فکر می کنم لازم است هر نوجوان و یا جوانی که در عنفوان استقلال زندگی ازخانواده قرار دارد باید به نوعی تحت تعلیم فکری در این زمینه قرار گیرد به نحوی که بتواند صلاح خویش را در برخورد با اینگونه موارد تشخیص دهد و متناسب با آنچه برای آینده خود برنامه ریزی کرده است، تصمیم بگیرد.
شاید بتوان گفت در جامعة امروزیِ ما، بسیاری از افراد روز و شب به دنبال پول هستند و تقریبا یافتنِ شخصی که از پول بدش بیاید یا از آن فراری باشد، به غیر از عده ای فوق العاده معدود – والنادر کالمعدوم- امری محال است. اما اگر از همین خیل عظیم سؤال شود: «اگر پول کلانی در اختیار شما قرار گیرد با آن چه می کنید؟» جواب درخوری برای آن نخواهند داشت. حتما خود شما هم عده ای را می شناسید که حتی واقعا هم پول زیادی دارند اما نمی دانند با آن چه کنند. اینکه انسان ها به دنبال کسب معاش باشند هیچ عیبی ندارد اما اینکه عدة زیادی از مردم یک جامعه، جهت کسبِ درآمد بیشتر، از راه هایی معمولا غیرمتعارف، خارج از حیطه فعالیت های فکری و جسمی و عمدتا ضرر رسان به شاکله اقتصادی مملکت، مترصد بالا و پایین رفتن قیمت سکه و ارز و خودرو و زمین و ... باشند –فارغ از اینکه مسئله شرم آوری است- نشان از عدم بلوغ فکری آن مردم در برنامه ریزی اقتصادی شان دارد که نیازمند مطالعه، راهنمایی، آموزش و دادن و آموزش دیدن است.
به همین مناسبت در پایان مقال مطالعه کتاب «کار» نوشته لارس اسوندسن را به عنوان کتابی راهگشا و تفکر برانگیز در این زمینه پیشنهاد می کنم. در این کتاب که جزو مجموعة «تجربه و هنر زندگی» نشر گمان به چاپ رسیده است –مجموعه ای که سعی دارد با زبانی ساده و در عین حال عمیق، مفاهیم اساسی زندگی را موشکافی کند- نویسنده سعی کرده است مباحث مختلفِ مرتبط با کار را بدون هیچ پیش داوری و یا نتیجه گیری، از زبان و دیدِ افراد گوناگون با دیدگاه های فکری متفاوت، بازشناسی کند تا خواننده امکان انتخابِ نمونة مورد نظر خود از بین آنها، برای برنامه ریزی در زندگیِ آتی خود داشته باشد.
برای همه ما لحظاتی پیش آمده که آرزو کردهایم کاش مجبور نبودیم حتی یک روز دیگر کار کنیم. اما در واقع برای بسیاری از ما دنیای بدون کار دنیایی ملالآور و ناامیدکننده خواهد بود. کار به زندگی ما احساس معنادار بودن و هدفمندی میدهد، هویتمان را شکل میدهد و برایمان شبکه ای اجتماعی میسازد. اسوندسن با گذری بر فلسفه و ادبیات و حتی سریالها و ترانههای روز میکوشد جنبههای مختلف کار را برایمان روشنتر کند.
او تاکید میکند که کار تقریبا برای همة ما بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمره است. چه آن را نفرین ببینیم و چه موهبت، کاری که هر روز انجام میدهیم نگاه ما را به جهان و به خودمان شکل میدهد. در نهایت واقعیت این است که وقتی در این فکریم که با زندگیمان چه باید بکنیم نمیتوانیم از فکر کردن به «کار» بگریزیم.
در طی فصول این کتاب با چنین عنوان هایی روبرو می شوید: از نفرین تا تکلیف: تاریخچه مختصر فلسفه کار، کار و معنا، توزیع کار، کار و تفریح، مدیریتِ شدن، دستمزد، کار در عصر وفور، پایان کار و زندگی و کار.
امید که مطالعة این کتاب و کتاب های دیگر در این زمینه و ارائة آموزش های مناسب، از سوی رسانه ها و نهادهای مسئول، رویکرد کارآمدتری از طرف هم وطنان شریف ما در زمینة فعالیت های اقتصادی در جنبه های مختلف آن -از انتخاب شغل تا سرمایه گذاری و ... - به دنبال داشته باشد.