چی دلتو میبره؟
یکی از راههای خودشناسی این است که آدم نسبت خودش را با دنیای اطرافش بشناسد. این موضوع باعث میشود جایگاه خودش را بهتر درک کند و سطح خودشناسی خود را بالاتر ببرد.
یکی از راهکارهای انجام این کار سیر دقیق در اشخاص، اشیا، اطوار، رفتار و خلاصه هر آنچه در اطرافش وجود دارد هست. یعنی شخص در برخورد با چیزهایی که روزمره با آنها سر و کار دارد با دقت بیشتری نظر کند و برای خود جایگاه هر کدام از آنها را مشخص کند. با این کار برای قضاوت کردن و ترجیح دادن چیزها بر یکدیگر و اتخاذ تصمیمهای دقیق و درستتر نیز موفقتر خواهد بود.
مثالی بزنم. ما در روز با افراد مختلفی رو به رو میشویم که خواسته یا نخواسته هر کدام از آنها در ذهن ما جایگاهی دارند. این جایگاه در اثر قضاوتهای آنی شهودی یا بر اساس دریافتی است که از رفتار، نوع گفتار یا پوشش آنها به ما دست میدهد. اگر هر روز دقت بیشتری نسبت به این افراد و نوع برخورد خودمان با آنها داشته باشیم و برای خود تجزیه و تحلیل کنیم که چرا چنین رفتاری یا دیدگاهی نسبت به آنها داریم، نه تنها باعث شفافیت ذهن ما میشود که به خودشناسی ما هم کمک میکند. چون در مییابیم چه چیزهایی برای ما مهمتر و چه چیزهایی برای ما کم اهمیتتر است. مثلاً پول آن شخص، ظاهر و قیافه آن شخص، اخلاق آن شخص، شرافت و درستکاری او یا چه چیز دیگری است که وی را در نظر من نسبت به دیگران بالاتر میبرد یا پایینتر میآورد؟
با کمال تعجب درمییابیم که بر خلاف تصور ذهنی خود که مثلاً فکر میکردیم شرافت و درستکاری برای ما مهمترین چیز است ممکن است در واقع پست و مقام و پول آن اشخاص برای ما از همه چیز مهمتر بوده باشد. با ایجاد این خودآگاهی میتوانیم دست به تغییر و تصحیح ذهنیت خود بزنیم و قضاوتها و برداشتهای خود را بازنگری کنیم.
در مورد اشیاء یا رفتارها هم همینطور است. ببینیم ما به این گلدان بیشتر اهمیت میدهیم یا این کارت بانکی یا این کتاب یا این تخت خواب یا این ... . ما به بلند سلام گفتن بیشتر اهمیت میدهیم یا سر به زیربودن یا کنجکاوی یا ... .
و چرا؟
این چرا خیلی مهم است. صرف این که بفهمیم چه چیزی چه جایگاهی دارد خیلی کمککننده نیست. آن چراست که مغز قضیه را میشکافد و کُنه ذهنیت ما و روش قضاوتمان را بر ملا میسازد.
بالاترین حد قضاوت ما درباره چیزهایی است که خیلی برای ما اهمیت دارد. به عبارت بهتر دل ما را میبرد. این که بفهمیم چرا فلان چیز اینقدر برای ما اهمیت دارد که دلمان را میبرد و ما را شیفته و احیاناً عاشق خود کرده است و چیز دیگری نه، برای ما بسیار روشنگر خواهد بود.
در نهایت معلوم است که این فعل و انفعلات باید به صورت مداوم جریان داشته باشد و انسان باید به صورت متوالی به بازشناسی خود دست بزند و از انحرافات ذهنی خود جلوگیری کند تا مسیر خودشناسی به ناکجاآباد نکشد و وی را با خود منحرف نکند.