می توانم
برای خودم فهرستی از ناتواناییهایم درست کرده بودم. کارهایی که نمیتوانم انجام دهم یا چیزهایی که نمیتوانم داشته باشم.
حالم بد بود و میخواستم این حس بدم را بیرون بریزم. اما با خود اندیشیدم چرا این کار را بکنم؟ بگذار مثل چیزی که مدرسان موفقیت میگویند به جای فکر کردن به نداشتهها و ناتوانیهایم به تواناییها و داشتههایم فکر کنم.
شاید این جوری بهتر جواب بدهد. هر چند در کل معتقدم باید داشتهها و نداشتهها (یا به اصطلاح داشتهها و نداشتهها) را با هم دید.
بگذار فکر کنم داشتهها و تواناییهایم چیست.
...
..
.
راستش چیزی به ذهنم نمیرسد.
شوخی کردم. میدانم که اگر بنشینم و بشمارم فهرست عریض و طویلی خواهد شد.
شما هم بنشینید و فهرستی از آن چه دارید درست کنید. خوبیهایی که دور و برتان موج میزند را لیست کنید. استعدادها، خوش شناسیها، داراییها و هر چیزی که در نیمه پر لیوان است.
فکر کنم خوش بگذرد و بعدش حس بهتری داشته باشید.